کتاب عوضی

نویسنده: ژوئل اگلوف

یک شب که بر‌می‌گشتم خانه‌ام، حواسم پرت بود. ژوزف چند روز پیش رفته بود، بعد از آنکه بیشتر از سه هفته بهش پناه داده بودم و اگر نگویم دلم براش تنگ شده بود، اگر بگویم مبالغه کرده‌ام، اما پنهان نمی‌کنم که جاش توی خانه‌ام خالی بود. برای عوض کردن حال‌وهوا، اغلب تا جایی که می‌توانستم بیرون می‌رفتم و خسته و کوفته برمی‌گشتم، و هربار یاد این خاطره می‌افتادم که ژوزف با حالتی دفاعی ازم استقبال می‌کرد، به محض اینکه صدای پام را توی پاگرد و صدای کلید را توی قفل می‌شنید، می‌پرید روی اسلحه‌اش و با‌عجله پشت در قایم می‌شد.

صفحه 78

متاسفانه این کتاب موجود نیست

عوضی

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

آقایان، ایوان ایلیچ مُرده!

نگاهی به کتاب مرگ ایوان ایلیچ نوشته‌ی لِف تالستوی

یافتن صلح در جنگ

معرفی کتاب وداع با اسلحه نوشته‌ی ارنست همینگوی

وقتی که در دوئل انسان و شیطان، برندهْ انسان است

مروری بر کتاب آدم‌خواران نوشته‌ی ژان تولی

کتاب های پیشنهادی