کتاب طاقت زندگی و مرگم نیست

نویسنده: مو یان

مهمان‌ها می‌ریزند رو سرمان و می‌گویند عضو کمون شویم 
کشاورزی مستقل مدافع برجسته‌ای پیدا می‌کند

چی‌ین‌سویی، اجازه نمی‌دهم هی به من بگویی "بابابزرگ".» خجولانه تپ تپ به شانه‌اش زدم. «فقط به خاطر این که پنجاه و چند ساله‌ام و تو پسربچه‌ای پنج ساله‌ای، اگر چهل سال برگردیم عقب، یعنی به ۱۹۶۵، در آن بهار پرآشوب، رابطه ما رابطه جوانی پانزده ساله بود با ورزایی جوان.» با وقار سر به تأیید جنباند. «انگار همین دیروز بود!» به چشم‌های ورزا زل زدم و برق شیطنت، ساده لوحی و سرکشی را در آن‌ها دیدم ....

صفحه ۱۸۵

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب طاقت زندگی و مرگم نیست

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

نجاری که نمی‌سازد، خیاطی که نمی‌دوزد

نگاهی کوتاه بر کتاب خیابان میگل نوشته‌ی وی. اس. نایپل

وهم‌آلود و خیالی؛ مانند گربه‌های آدمخوار

مروری بر کتاب گربه‌های آدمخوار نوشته‌ی هاروکی موراکامی

گذشته هرگز رهایت نمی‌کند

درباره‌ی کتاب سنگ کاغذ قیچی نوشته‌ی آلیس فینی

کتاب های پیشنهادی