کتاب سهم من
نویسنده: پرینوش صنیعی
تا عید طول کشید تا من تقریباً به حال عادی برگشتم، پایم کاملاض خوب شده بود ولی هنوز خیلی لاغر بودم. هیچ خبری از مدرسه نداشتم و حتی امکان حرف زدن در مورد آن هم نبود. صبحها کمی در خانه میپلکیدم حتی برای حمام رفتن هم نمیتوانستم از خانه بیرون بروم. خانمجون آب گرم میکرد و حمامم میداد. در اطرافم جَوِ سرد و تلخی حاکم بود، من اصلاً دوست نداشتم حرف بزنم. اغلب آنقدر غمگین و در فکر بودم که به دوروبرم توجهی نداشتم. خانمجون مواظب بود دربارة این وقایع چیزی نگوید. هر چند که نمیتوانست و گاه چیزهایی را بازگو میکرد که قلبم را به درد میآورد، آقاجون اصلاً نگاهم نمیکرد، گویی وجود نداشتم، با بقیه هم خیلی کم حرف میزد همیشه گرفته و عصبی بود، به نظرم پیرتر از همیشه میآمد. احمد و محمود سعی میکردند حتی الامکان با من روبهرو نشوند صبحها با عجله صبحانه میخوردند و میرفتند و شبها احمد دیرتر و خرابتر از سابق به خانه میآمد و یک راست میرفت بالا و میخوابید. محمود هم تند و تند چیزی میخورد و میرفت مسجد، یا در اطاقش تا نیمههای شب دعا و نماز میخواند. از اینکه نمیدیدمشان راضي بودم، فقط على مزاحم دائمی بود. اذیت میکرد و گاه حرفهای زشت میزد، من محلش نمیگذاشتم ولی خانمجون دعواش میکرد، تنها دلگرمی و موجود دوستداشتنی خانه فاطی بود. وقتی از مدرسه میآمد، مرا میبوسید و با دلسوزی عجیبی نگاهم میکرد. هر چه میخورد برای من هم میآورد و با اصرار به من میداد؛ حتی گاه پولهایش را جمع میکرد و برای من شکلات میخرید.
صفحه ۷۷- نام کتاب: سهم من
- ناشر : روزبهان
- تعداد صفحات: 528
- شابک: 9789645529756
- شماره چاپ: 37
- سال چاپ: 1399
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
با ذهنت پرواز کن
مروری بر کتاب کودک سالی که یاد گرفتیم پرواز کنیم... نوشتهی ژاکلین وودسن
ده کتاب برتر دربارهی افراد گمشده
این داستانهای منقطع که هم در رمانها و هم در زندگی واقعی اتفاق میافتند، به شدت تأثیرگذار و کلیدی برای یک اضطراب جهانی هستند
حرفت را بزن ولی با مردم راه بیا
معرفی کوتاه کتاب کودک حرفت را بزن ولی با مردم راه بیا نوشتهی اسکات کوپر
کتاب های پیشنهادی