کتاب سلوک
قبل از خرید کتاب سلوک بخوانید
آیا نوشتن برای نویسنده عبور از دوزخ است تا بهشتی برای خواننده بیافریند؟ کتاب سلوک، اثری از محمود دولتآبادی است که نگارش آن برای نویسنده فرایندی جانفرسا، همراه با بازنویسیهای متعدد و تغییر نامهای مکرر بوده است.
درباره کتاب سلوک
این رمان که در ردهی داستانهای فارسی قرن چهاردهم قرار میگیرد، حاصل وسواس و سختگیریهای ادبی نویسنده است. دولتآبادی در توضیح این اثر بیان میکند که نوشتن برای او همچون ورود به دوزخ است و متونی که مینویسد را بارها با بیرحمی جراحی، تراش و سایش میدهد. این کتاب پیش از آنکه به شکل نهایی منتشر شود، از بیش از هفت نام مختلف گذر کرد تا سرانجام در عنوان «سلوک» قرار و آرام گرفت. داستان با نثری پخته و ادبی روایت میشود.
خواندن کتاب سلوک به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
- علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر ایران.
- دوستداران قلم و سبک نوشتاری محمود دولتآبادی.
- خوانندگانی که به دنبال نثری معیار، غنی و ادبی هستند.
معرفی نویسنده: محمود دولتآبادی
محمود دولتآبادی (متولد ۱۳۱۹)، نویسندهی برجستهی ایرانی است که آثارش جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر دارد. او معتقد است ادبیات که برای خواننده دلنشین است، برای نویسنده هلاکتبار است. این کتاب توسط نشر چشمه منتشر شده است.
جملات کتاب سلوک
قسمتی کوتاه از صفحه 39
"روزم چون روز دیگران می گذرد. اما شب که در می رسد یادها پریشانم می کنند، چه اضطرابی
روز را به سر می برم اما... شبانگاه من و غم یکجا می شویم
همانا عشق در قلب ما جا یافته و ثابت است. چنان چون پیوست انگشتان با دست"
خستهام، این دستها خستهاند و چرا اینقدر خستهاند؟ دقیق میشوم، دقیق و متمرکز میشوم بلکه بشنوم، بلکه صدایش را بشنوم. امّا نه، فقط یک کلاغ روی بلندترین شاخة یک کاج بال میزند. مغزم، مغزم درد میکند از حرف زدن، چقدر حرف زدهام، چقدر در ذهنم حرف زدهام، خروار خروار حرف با لحن و حالتهای متفاوت، مغایر، متضاد، و... گفتهام و شنیدهام، خاموش شده و باز برافروختهام، پرخاش کرده و باز خوددار شدهام، خشم گرفتهام و لحظاتی بعد احساس کردهام چشمانم داغ شدهاند و دارند گُر میگیرند، مثل وقتی که انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند. اشک هرگز! مدتهای زیادی است که نتوانستهام بگریم این را بارها به او گفته بودم فقط چشمهایم داغ میشوند، انگار گُر میگیرند و لحظاتی بعد احساس میکنم فقط مرطوب شدهاند؛ اندکی مرطوب. نمیدانم، امّا نمیدانم ذهن انسان چه ظرفیت عجیب و غریبی دارد که میتواند در کوتاهترین لحظات تا بینهایت تصویر و کلمه و یاد را در خود وابیند و بشنود، و هرگاه این لحظات به نسبت سکوت آدمی پیوسته و بیگسست باشند، دیگر به واقع حد و اندازهای برایشان متصوّر نیست. پس من چه میزان حرف زدهام و حرف میزنم و حرف میزنم بیآنکه دیگری یا خودم حتی صدای نفسهایم را بشنود و بشنوم؟ حالا باز هم سکوت و سکوت و سکوت.
شبیه بوف کور بود. سیاه و غم انگیز
قلم نویسنده بسیار پخته و دل انگیز است
عالی بود. از خواندنش لذت بردم
به نظر من داستان کتاب خیلی سیاه و پر از نا امیدی است
کتاب سنگین و پیچیده ای است
سلوک روایت غم و شکست آدمی است
مانند بقیه کتاب های دولت آبادی محشره
نثر محشر کتاب باعث میشه در داستان گم شوید
قلم محمود دولت آبادی بسیار شاعرانه است
واقعا کتاب های دولت ابادی را تحسین میکنم. قلم بسیار شیوایی دارند
کتابی پر از غم و اندوه است اما واقعیت جامعه است و نمی شود کتمان اش کرد
شبیه بوف کور بود. سیاه و غم انگیز
قلم نویسنده بسیار پخته و دل انگیز است
عالی بود. از خواندنش لذت بردم
به نظر من داستان کتاب خیلی سیاه و پر از نا امیدی است
کتاب سنگین و پیچیده ای است
سلوک روایت غم و شکست آدمی است
مانند بقیه کتاب های دولت آبادی محشره
نثر محشر کتاب باعث میشه در داستان گم شوید
قلم محمود دولت آبادی بسیار شاعرانه است
واقعا کتاب های دولت ابادی را تحسین میکنم. قلم بسیار شیوایی دارند
کتابی پر از غم و اندوه است اما واقعیت جامعه است و نمی شود کتمان اش کرد