سلام بر صادق هدایت
نویسنده: جهانگیر هدایت
خبری از دایی عباس نبود. این بار نوبت خود من بود که می بایست بروم و با کمال آب بیاورم. مامان اصرار می کرد که ناهار را زودتر تمام کنیم، برویم سر قنات تا تو راه برگشت به تاریکی نخوریم چون می گفت نصفه شب ها مدام صدای زوزه گرگ می شنود. دایی عباس هم همیشه یک طرف دهانش را کج می کرد و می گفت: « خب خواهر، زمستونه دیگه. اینجام بیابونه. باغ ملی که نیومدیم. سرده، این حیوونام میان پایین مایینها بلکه یه چیزی هم گیر اونا بیاد.» دایی عباس با این که چند سال پیش توی همین روستا سرباز معلم بوده، ولی هر کاری کرده بود نتوانسته بود برای ماها یکی دوتا از خانه های توی خود دِه را دست و پا کند.
صفحه 201و202
- ناشر : پوینده
- تعداد صفحات: 474
- شابک: 9789642950799
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1398
- موجودی : 20 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی:
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

لحظههایی برای خندیدن
مروری بر کتاب آبنبات هلدار نوشتهی مهرداد صدقی

فرمانروای قلمروی خودت باش
مروری بر کتاب استعداد نافرمانی نوشتهی فرانسسکا جینو

نوآر همه جا هست
مروری بر کتاب فیلم نوآر و سینمای پارانویا نوشتهی ویلر وینستون دیکسون
کتاب های پیشنهادی
