کتاب سر هیدرا
کتاب سر هیدرا
1 عدد
«اگر دیدی پوزهات را خُرد نکردم، برای این است که لازم دارم حرف بزنی.»
سرخیو پارس کرد: «پس مرا مرده حساب کن، آشغالكله.»
«لابد خیال میکنی پشتت خیلی قرص است، چون رئیست هوایت را دارد، هان؟ چی بهت میدهد غیر از یک موستانگ امانتی، که وقتی واسش پادویی میکنی، رد پایش را پاک کنی؟»
سرخیو لبخند شیطنتآمیزی زد: «خیلیها به موقعش به دادم میرسند.»
«یک پسر موبور را میشناختم که خیلی شبیه تو بود. او هم خیال میکرد پشتش خیلی قرص است. میدانی آخر و عاقبتش چی شد؟ با گلوله آبکشش کردند و لاشهاش را انداختند جلو در خانهی یک شوفر تاکسی.»
دون ممو زیرلبی گفت: «من فقط دستورات را اجرا میکنم. هر جا بگویند برو همانجا میروم.»
صفحه ۳۰۱