کتاب سر هیدرا

نویسنده: کارلوس فوئنتس

«اگر دیدی پوزه‌ات را خُرد نکردم، برای این است که لازم دارم حرف بزنی.» 

سرخیو پارس کرد: «پس مرا مرده حساب کن، آشغال‌كله.» 

«لابد خیال می‌کنی پشتت خیلی قرص است، چون رئیست هوایت را دارد، ‌هان؟ چی بهت می‌دهد غیر از یک موستانگ امانتی، که وقتی واسش پادویی می‌کنی، رد پایش را پاک کنی؟» 

سرخیو لبخند شیطنت‌آمیزی زد: «خیلی‌ها به موقعش به دادم می‌رسند.» 

«یک پسر موبور را می‌شناختم که خیلی شبیه تو بود. او هم خیال می‌کرد پشتش خیلی قرص است. می‌دانی آخر و عاقبتش چی شد؟ با گلوله آبکشش کردند و لاشه‌اش را انداختند جلو در خانه‌ی یک شوفر تاکسی.» 

دون ممو زیرلبی گفت: «من فقط دستورات را اجرا می‌کنم. هر جا بگویند برو همان‌جا می‌روم.»

صفحه ۳۰۱

افزودن به پاکت خرید 300,000 تومان

کتاب سر هیدرا

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

ردپای شهرزاد بر سنگفرش شیلی

مروری بر کتاب اوالونا نوشته‌ی ایزابل آلنده

مرشدی کوچک از دل طبیعت

معرفی کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی نوشته‌ی الیزابت تووا بایلی

جزیره‌ی آقا فیله

مروری بر کتاب کودک جزیره‌ی آقا فیله نوشته‌ی لئو تیمرز

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 300,000 تومان