کتاب زندگی نو
روز بعد عاشق شدم. عشق به اندازة نوری که از کتاب فوران میکرد تکاندهنده بود و با تمامِ هیبتش به من ثابت کرد که زندگیام خیلی وقت است از راه به در شده.
صبح، به محض بیدار شدن، حوادث روز گذشته را از نظر گذراندم و بیدرنگ فهمیدم سرزمینی نو که به رویم گشوده شده خیالی آنی نیست، چیزی است که به قدر تن و دست و پاهایم واقعی است. برای رهایی از احساس تحمل ناپذیرِ تنهایی در این عالم نو که داخلش افتاده بودم، باید دیگران را، شبیه هایم را پیدا میکردم.
شب برف باریده، و جلو پنجره، روی پیاده رو و پشتبامها را پوشانده بود. کتاب که همانطور باز روی میز مانده بود در نوری سفید و وهمناک که از بیرون میتابید، سادهتر و معصومتر از آنچه بود بهنظر میرسید، این هم ترسناکش میکرد.
صفحه ۲۳
از من الآن نپرس خاستگاه دموکراسی کجاست، شاید بعدها بدانم
معرفی کتاب فرود و فراز دموکراسی نوشتهی دیوید استاساویج
کادیلاک دولان: انتقام، عدالت یا سقوط؟
معرفی کتاب کادیلاک دولان نوشتهی استیون کینگ
کتابهایی با حالوهوای سریال «جداسازی»
سریال «جداسازی» را نمیتوانید از ذهنتان خارج کنید؟ این کتابها حالوهوای پیچیده و تاریک آن را بازآفرینی میکنند