نکته جالب و باور نکردنی همین جاست. من خیال می کنم مامان بزرگ به کلی دیوانه شده، برای اینکه نه تنها ماکزیم همه جریان را برای او نوشت، خود من هم موضوع تو را تعریف کرده بودم. او تو را خوب میشناخت و حتی قبلاً هم از جریان عروسی ماکزیم با تو، اظهار خوشوقتی کرده بود.
این موضوع بیشتر بر تعجب و ناراحتی من افزود. یعنی ممکن است من در نظر او تا این حد حقیر و نالایق جلوه کرده باشم که مخصوصا چنین کلمات اسرار آمیزی را بر زبان راند؟ با این حال برای که از شدت تاثر بئاتریس کاسته باشم گقتم:
صفحه 301
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید