دوتا نقطه
نویسنده: پیمان هوشمندزاده
اولین حرف، حرف روز بود. یا سر من شکسته بود یا مدادرنگیهای او را دزدیده بودند، از این دو حالت هم خارج نمیشد، تا اینکه رفتهرفته کارمان بالا گرفت و دیگر با هم به مدرسه میرفتیم و با هم برمیگشتیم. بعضی وقتها هم پپسی میخوردیم، البته او بستنی دوست داشت ولی من به زور نوشابه میگرفتم، چون پپسی که میخوردیم چشمهایمان برق میافتاد و بعد با چشمهای براق مینشستیم جلو مغازه و شروع میکردیم به حرف زدن. گاهی هم شعر میخواندیم، از همان شعرهای تبلیغاتی صابون عروس و مبلیران. تا کمکم با هم اُخت شدیم، آنقدر که دیگر من مدادرنگیهایش را میدزدیدم تا سر به سرش گذاشته باشم و او با من قهر کند و بعد دوباره آشتی.
تا اینکه در خانهی ما صحبتهایی شد که دلم لرزید، صحبتهای جدی، خیلی هم جدی. و من باید جریان را برایش تعریف میکردم. هر روز که از مدرسه برمیگشتیم میخواستم بگویم ولی نمیشد. صبحها به خودم میگفتم «بذار موقع برگشتن بگو» و در برگشت میماند برای فردا صبح.
صفحه 48
- ناشر : چشمه
- تعداد صفحات: 69
- شابک: 9789643628857
- شماره چاپ: 4
- سال چاپ: 1399
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

«یعنی مِهرم حلال، جانم آزاد!»
بخشی از کتاب «آداب دنیا» اثر یعقوب یادعلی

مرغ و خروس ریقو در جنگ ایران و عراق
مروری بر کتاب شاخ نوشتهی پیمان هوشمندزاده
کتاب های پیشنهادی








