
کتاب دوازده نت برای سکوت
مجموعه داستان به هم پیوسته
محبوبم! میان خورشیدهای همیشه زیبایی تو لنگری است
خورشیدی که از سپیدهدم همهی ستارگان بینیازم میکند
نگاهت شکست ستمگری است
نگاهی که عریانی روح مرا از مهر جامهای کرد بدانسان که کنونم
شب بیروزن هرگز چنان نماید که کنایتی طنزآلود بودهاست
و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگریست.
ادامهی شعر را به خاطر نیاورد. قلبش، تند میزد. بغض، راه گلویش را بسته بود و پردهی نازک اشک، چشمش را تار کرده بود. با پشت دست، اشکش را گرفت و زیر شعر نوشت:
آنکه بیفروغ چشمانت، روزش شبِ تار است.
عادل
صفحه 73


زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی

سفری به دنیای سواد مالی با پنج موش بامزه
معرفی کتاب کودک پنج موش بامزه خانه میسازند نوشتهی چیساتو تاشیرو

هدیهی دیگران را تصاحب نکن!
معرفی کتاب کودک همهش مال جوجه باشه! نوشتهی اعظم مهدوی