درخت ها و قتل مرزوق

نویسنده: عبدالرحمن منیف

قامت کوچک و نحیف الیاس نخله که دور میشد دراز و مستطیل میشد تا جایی که مثل حفرهٔ بزرگ سیاهی در آسمانی بیرنگ می‌نمود ولی صدایش وقتی می گفت «الیاس نخله را فراموش نکن» در گوش من به طنینی خفه تبدیل شد که بیشتر به صدای حیوانی زخمی شبیه بود. قطار کم کم سرعت می‌گرفت و دور می‌شد قامتِ نحیف ابتدا به کندی، سپس به سرعت عقب می‌نشست و پیش از آنکه تماماً محو شود دست به حالتی خسته به تکان درآمد و آن حفره کم حجم شد، گویی بلنداهای موجی دیوانه وار آن را در خود غرق کرده و کنار چمدان پرت کرده بود تا با چمدان یک کومه شود انگار آن دو از ازل با هم زاده شده بودند!

پشت جلد

درخت ها و قتل مرزوق

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

چون خمره‌ی مدرسه‌ شکسته است

مروری بر کتاب خمره نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی

دکمه‌های نقره‌ای

معرفی کوتاه کتاب کودک دکمه‌های نقره‌ای نوشته‌ی باب گراهام

آبی دوردست

مروری بر کتاب نقشه‌هایی برای گم شدن نوشته‌ی ربکا سولنیت

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید