داستان هایی برای شب و چند تایی برای روز

نویسنده: بن لوری

زن با یک بغل کتاب از کتاب فروشی بر می‌گردد. همه را می خواند. طی چند هفته، به سرعت و یکی یکی. اما وقتی کتاب آخر را باز میکند، اخم هایش می‌رود.
همه صفحات کتاب سفید است.

تک تک صفحات.

زن کتاب را بر می دارد و می برد و به کتاب‌فروشی، اما مدیر کتاب فروشی حاضر نیست کتاب را پس بگیرد.

 مدیر می‌گوید، ببین خانم روی کتاب نوشته، این کتاب هیچ نوشته ای ندارد فروشنده حاضر نیست تسلیم شود. زن با عصبانیت بیرون می‌رود. کتاب را پرت می‌کند توی سطل آشغال. چند روز بعد می‌بیند مردی آن کتاب را در مترو می‌خواند. عصبانی می شود توی واگن پر از مسافر داد می‌زند.


متاسفانه این کتاب موجود نیست

داستان هایی برای شب و چند تایی برای روز

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

موهبت کامل نبودن

درباره‌ی کتاب موهبت کامل نبودن نوشته‌ی برنه براون

مفسر پریشانی انسان مدرن

صادق هدایت: مروری بر زندگی و آثار

باد همه‌چیز رو با خودش نمی‌بره؛ اما مرگ چرا

مروری بر کتاب پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد نوشته‌ی ریچارد براتیگان

کتاب های پیشنهادی