
کتاب داستان ناگهان: مجموعه داستان های کوتاه
صبح دوشنبه گرم و بیباران شروع شد. آئورلیو اسکوبار دندانساز تجربی سحرخیز مطب را ساعت شش باز کرد. تعدادی دندان مصنوعی را که هنوز توی قالب گچی بود از جعبهی شیشهای بیرون آورد. روی میز مشتی ابزار به ترتیب اندازه ردیف کرد. انگار میخواست آنها را به نمایش بگذارد. پیراهن بییقهی راهراه به تن داشت که با دکمهی قابلمهای طلایی بسته بود. شلوارش را هم با بند نگه داشته بود. لاغر و راستقامت بود، اما حالت کاهش با اوضاع نمیخواند. قیافهاش به آدمهای کر شباهت داشت.
وقتی همه چیز را مرتب کرد مته را کشید سمت میز و صندلی کار و دندانها را صیقل داد. گویی موقع کار فکر نمیکرد، فقط یکریز میچسبید به کار. با پا تلنبه میزد، حتی وقتی نیازی به آن نداشت.
صفحه ۷۳


تنهاییْ تا ابد و دوباره زمین!
معرفی کتاب دری در کار نیست و مرد تنهای خدا نوشتهی تامس ولف

با یک شازدهی بدغذا، خوشغذا شوید!
معرفی کتاب کودک شازده شیرپلو نوشتهی پروین پناهی

لافکادیو: شیری که گلولهها را با سوالات بزرگتر جواب داد!
معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشتهی شل سیلوراستاین