کتاب خورشید را بیدار کنیم
ناگهان چشمانم دیگر در تاریکی نبودند. قلب یازده ساله ام از ترس در سینه از جا کنده شد.
ای عیسای کوچک - بره-بر-دوش-خودم را به تو می سپارم!
روشنایی بیشتر میشد باز هم باز هم هر چه روشنایی بیشتر میشد، ترسم شدت می گرفت؛ اگر میخواستم فریاد بزنم موفق نمیشدم. همه غرق در خواب آرام بودند. تمام اتاقهای دربسته، فقط سکوت متصاعد بود.
پشت به دیوار روی تختم نشسته بودم چشمهایم با چنان دقتی نگاه میکردند که تقریباً که تقریباً از حدقه بیرون می زدند.
این کتاب و جلد سوم داستان یعنی روزینیا قایق من رو از اوانگارد سفارش دادم و اولین تجربهام از این سایت بود. بسته بندی زیبا و شکیل و باذوق بود و حتی بوی خیلی خوبی هم میداد! و خود کتابها هم تمیز و کاملا سالم بودن. ممنونم از سایت خوبتون. هم به دوستانم پیشنهاد میکنم هم خودم حتما در آینده بازم خرید میکنم.
این کتاب و جلد سوم داستان یعنی روزینیا قایق من رو از اوانگارد سفارش دادم و اولین تجربهام از این سایت بود. بسته بندی زیبا و شکیل و باذوق بود و حتی بوی خیلی خوبی هم میداد! و خود کتابها هم تمیز و کاملا سالم بودن. ممنونم از سایت خوبتون. هم به دوستانم پیشنهاد میکنم هم خودم حتما در آینده بازم خرید میکنم.