خانه ی خواب

نویسنده: جاناتان کو

بیدار

به‌نظر می‌آمد که دعوای آخرشان بود. با این‌که انتظار داشت بعد از چند روز یا نهایتاً چند هفته، دلخوری و ناراحتی‌اش فروکش کند، اما هیچ تغییری ایجاد نشده بود. همه‌چیز، تقصير طرف مقابل بود و زیر بار هم نمی‌رفت. همه‌ی سعی‌اش را کرده بود تا اوضاع منطقی و مسالمت‌آمیز پیش برود، اما فایده‌ای نداشت و هر چیزی که می‌گفت علیه خودش استفاده می‌شد. چطور به خودش اجازه داده بود بحث شبی را پیش بکشد که با جنیفر به کافه «هف‌مون» رفته بود. چطور جرأت کرده بود درباره‌ی کادویی که داده بود، اظهارنظر کند؟ و چطور جرأت کرد درباره‌ی مادرش حرف بزند - مادرش از بین این همه آدم! - محکومش کند به این‌که زیاد به مادرش سر می‌زند؟ طوری که بالغ بودن و حتی مردانگی‌اش را زیر سوال ببرد...

به روبه‌رو خیره شد و اصلاً حواسش به بقیه‌ی آدم‌هایی که پیاده، کنارش راه می‌رفتند، نبود. حرف‌های او در سرش تکرار می‌شد و با خودش گفت: «فاسد». و بعد دندان‌هایش را به هم فشار داد و با صدای بلند گفت: «زنیکه‌ی فاسد!»

بعد کمی حالش بهتر شد.

خانه ی خواب

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

کسی که کار‌های عادی می‌کند، غیرعادی نیست!

مروری بر کتاب کودک شگفتی نوشته‌ی آر. جی. پالاسیو

رمان‌نویسی که هراس می‌آفریند!

مروری بر فال خون نوشته‌ی داوود غفارزادگان

کدام کتاب‌ها می‌توانند در درک و پذیرش عقاید دیگران ما را کمک کنند؟

سدی جونز، رمان‌نویس، بهترین کتاب‌ها را برای برانگیختن نهانی و غیرمستقیم همدلی توصیه می‌کند

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید