کتاب ج
نویسنده: پیمان هوشمندزاده
سرشار نمیشد.
سیراب نمیشد مگر به حجم زیاد. پوست آنقدر خشک بود که به محض رسیدنِ روغن همه را به خود میکشید. بهتجربه، به چشم به کفایت بود. روغن کفایت میکرد و باز نگران بودم که کم بیاوریم. مثل هر روز، مثل همیشه ویلچر را پایین پلهها گذاشتم و رفتم بالا. بالای پلهها که رسیدم، سید در را باز کرد و آمد تو.
تا پای پله جلو آمد و گفت: خانم آماده شدن؟
گفتم: نه، تو برو به کارت برس.
گفت: به سبزیها نمیرسم امروز.
گفتم: اشکال نداره. بذار برای فردا.
گفت: فردا صبح زود میآم.
در را بست و رفت.
صفحه ۹۹- نام کتاب: ج
- ناشر : چشمه
- تعداد صفحات: 105
- شابک: 9786220107071
- شماره چاپ: 2
- سال چاپ: 1399
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

آوای رمان عصر پسامدرن از ایتالیا
ایتالو کالوینو: مروری بر زندگی و آثار

همهی ما شبیه اما متفاوتیم
مروری بر کتاب کودک تکامل شگفتانگیز نوشتهی آنا کلیبورن

چه کتابهایی در دوران بازنشستگی الهام بخش من هستند؟
نیکی جرارد، نویسنده و روزنامهنگار، به ما میگوید چه کتابهایی را در دوران بازنشستگی بخوانیم
کتاب های پیشنهادی








