کتاب جنگ بود
نویسنده: احسان محمدی
سه..................................
مادرم اصرار داشت در را که میبندیم، پشتش سنگ هم بگذاریم. بابا که دیر میکرد، انگار مطمئن میشد که نمیآید. از سر شب صدای چند انفجار بزرگ و بعد رگبارهای گُنگ را شنیده بودیم. مادرم چیزی نمیگفت، ولی معلوم بود دست و دلش میلرزد که نکند دهلران را بمباران کرده باشند، نکند پدرم...!
جرئت نمیکردیم در این مورد حتی فکر کنیم. اختر مثل همیشه سفره را پهن کرد. با آن دستهای کوچک و قد کوتاهش فرز و چالاک بود. مادرم عادت داشت هنوز شب نشده، شاممان را بدهد. تا وقتی هوا روشن بود، چند بار بلند شد و رفت توی حیاط و جاده ورودی روستا را نگاه کرد. امیدوار بود بابا بیاید، یا کسی از دهلران خبری بیاورد. اگر اینطور میشد، من و ابوذر یاعلی، پسرعمویم، که همسن و سال من بود، باید توی تاریکی شب با فانوس میرفتیم جلوی خانه آن کس و میپرسیدیم از بابایم خبر ندارد؟ اما آن شب کسی نیامد.
صفحه ۲۶- نام کتاب: جنگ بود
- ناشر : کتاب آمه
- تعداد صفحات: 160
- شابک: 9786007033302
- شماره چاپ: 3
- سال چاپ: 1397
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
عملکرد مغز ما چگونه است؟
مروری بر کتاب گندزدایی از مغز نوشتهی فیث جی. هارپر
نیروانای سعادت
مروری بر کتاب در باب حکمت زندگی نوشتهی آرتور شوپنهاور
رولو می، روانکاو معروف آمریکایی
رولو می: مروری بر زندگی و آثار
کتاب های پیشنهادی