
کتاب تونل
قبل از خرید کتاب تونل بخوانید
چگونه وسواس، انزوا و نگاهی بدبینانه به جهان میتواند نقاشی مردمگریز را به سوی جنون و قتل سوق دهد؟ کتاب تونل، اولین رمان ارنستو ساباتو، داستانی روانشناختی و تاریک است که خواننده را به اعماق ذهن نقاشی میبرد که تنها در تاریکی تونلِ وجودِ خویش زندگی میکند.
درباره کتاب تونل
تونل داستان خوان پابلو کاستل، نقاشی منزوی و بدبین است که احساس میکند هیچکس او را درک نمیکند. آشنایی او با زنی به نام ماریا ایریبارنه، که به گمانش تنها کسی است که میتواند به دنیای او راه یابد، به وسواسی ویرانگر بدل میشود. کاستل از همان ابتدا به قتل ماریا اعتراف میکند و داستان شرح این رابطهی پرآشوب و افکار پارانویایی اوست که به این تراژدی ختم میشود.
خواندن کتاب تونل به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
- علاقهمندان به رمانهای روانشناختی و اگزیستانسیال
- خوانندگان ادبیات آمریکای لاتین و داستان آرژانتینی
- کسانی که به دنبال کاوش در زوایای تاریک روان انسان هستند
معرفی نویسنده: ارنستو ساباتو
ارنستو ساباتو، نویسندهی شهیر آرژانتینی، با انتشار «تونل» در سال ۱۹۴۸ به شهرتی بینالمللی دست یافت. این رمان که اولین اثر از سهگانهی بزرگ اوست، ستایش نویسندگان بزرگی چون آلبر کامو، توماس مان و گراهام گرین را برانگیخت و او را در کنار بورخس و کورتاثار، در جایگاه یکی از پیامبران ادبیات آمریکای لاتین نشاند. این اثر با ترجمهی مصطفی مفیدی توسط نشر نیلوفر منتشر شده است.
جملات کتاب تونل
کتاب تونل از نگاه دیگر نویسندگان:
«تلخی و تندی شور و حرارت آن را می ستایم.» - آلبر کامو
«گیرا و جذاب!» - توماس مان
«به خاطر تحلیل روانشناختیاش عمیقاً آن را ستایش میکنم.» - گراهام گرین
قسمتی کوتاه از کتاب تونل:
«در دفتر کار او» نزدیک بود فریاد از نهادم برآید، یک بار دیگر احساس کردم که زانوانم تحمل مرا ندارند. و اصلا کی گفته بود که او در آن ساختمان کار میکند؟ مگر هر کس وارد این ساختمان میشود آنجا کار میکند؟ فکر گم کردن دوباره او تا ماهها بعد، شاید برای همیشه، مرا دچار سرگیجه کرد، و بدون رعایت آداب و رسوم مثل آدمی که از نومیدی کارد به استخوانش رسیده شروع به دویدن کردم. چیزی نگذشت که دوباره به در ورودی ساختمان شرکت تی. برگشتم، ولی او را هیچ جا پیدا نکردم. ممکن نبود که او سوار آسانسور شده باشد؟ فکر کردم از مامور آسانسور بپرسم، ولی چه سوالی باید میکردم؟ تا حالا خیلی از خانمها ممکن بود سوار آسانسور شده باشند، ولی باید جزئیاتی از سر و وضع و قیافه او را ذکر میکردم. آن وقت آسانسورچی چه فکری میکرد؟ مدتی بیاراده و بیاختیار در جلوی ساختمان عقب و جلو رفتم. بعد به پیادهروی روبرو رفتم، و خدا میداند برای چی نمای ساختمان را برانداز کردم. شاید این امید مبهم را در دل میپروراندم که دخترک را ببینم که سر از پنجرهای بیرون کرده باشد؟
