هر جمعی لحظۀ اوجی دارد. من به عنوان یک آدم بزرگ، با تلاش برای یافتن آن لحظه حواس خودم را پرت میکنم تا به روند نزولی که مطمئناً پس از آن رخ خواهد داد فکر نکنم. مثلاً مهمانها یکدفعه زیادی حرف هایشان را تکرار میکنند، یا علف و نوشیدنی تمام می شود و میفهمید این تنها وجه مشترکتان بوده. اما در آن زمان، من هنوز اعتقاد داشتم که آن احساس گرم و سرگیجه آور تا ابد ادامه خواهد داشت و با پذیرش آن با تمام وجود، من می توانم به آن احساس وصالی که آدم بزرگها در دور دوم نوشیدنی حس میکنند نزدیک بشوم.
صفحه125
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی