کتاب ترانه ایزا

نویسنده: ماگدا سابو

ماشینی بیرون جلوی در استاده بود. آنتال او را تا ماشین مشایعت کرد. کمی طول کشید تا متوجه شود دکرهماهنگ کرده او را با ماشین خودش به خانه برسانند. وحشت‌زده سرتکان داد٬ نه٬ امکان ندارد٬ حرفش را هم نزنید. درک نمی‌کرد که چطور ممکن است دراين وضعیت سوار ماشین شود و اورا به خانه برسانند٬ انگار که مراسم عروسی باشد. ترجیح میداد از وسط دارودرخت پارک میان بربزند و برود سمت ریل‌ها و بعد سوارتراموا بشود و به خانه برگردد؛ یا اصلا چرا این کاررا بکند؟ پیاده می‌رفت. دوست داشت راه برود٬ حرکتی به خودش بدهد. آنتال به عقب نگاه کرد ومدتی خیره شد به اتاقک دربان که شنل دربان آنجا به قلابی آویزان بود. انگار می‌خواست شنل را تنش کند و او را تا خانه همراهی کند.

صفحه ۳۱


یادداشتی درباره‌ی کتاب ترانه ایزا اثر ماگدا سابو

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب ترانه ایزا

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

ده کتاب برتر درباره‌ی افسردگی

از کتاب آناتومی مالیخولیا اثر رابرت برتون در قرن هفدهم تا بینش‌های جدید ادوارد بالمور راهنمای خوش‌آمدگویی به یکی از تنهایی‌ترین تجربه‌های بشری هستند

زمزمه‌های کوچه‌باغ‌های نشابور

محمدرضا شفیعی کدکنی: مروری بر زندگی و آثار

بزرگ شدن آن‌قدرها هم بد نیست

مروری بر کتاب کودک دوست ندارم بزرگ شوم! نوشته‌ی دیو پتی

کتاب های پیشنهادی