کتاب بوی لیمو توی پشه بند
نویسنده: فرزانه نامجو
- پس نمیدونی؟
راست میگفت اصلاً نمیدانست که چرا آنجا است؟ در اصل نشسته بود در ایستگاهِ مسیر خانهاش اما این که چرا بس نشسته بود و زل زده بود به دادسرا، نه نمیدانست. شاید بهخاطر شام چند ماه پیش، شب تولد مهدی، شوهر دوستشان، وقتی که مهدی گفت نادر را توی یک رستوران قدیمی و خلوت دیده است. نگفته بود با کی، نه این که میدانست نه، فقط به نظرش اینطور آمده بود که منتظر است همین. گفته بود نادر مدام به ساعتش نگاه میکرد و دورو برش را میپاییده و اصلاً به نظرش عجیب آمده بود که نادر آنوقت روز آنجا باشد. به حرفش شک نکرده بود چون خودش هم چند وقت پیش تهفیش یک رستوران را توی جیب شلوار نادر پیدا کرده بود. اما از آنجا که اهل حساب پسکشیدن نبود به روی خودش هم نیاورده بود.
مرد خودش را میچسباند به کیف سیاه و بزرگش. نگاهش نمیکند اما این را از فشاری که کیف به پایش میآورد میفهمد.
- میخوای شاکی شی؟
صفحه ۱۵- نام کتاب: بوی لیمو توی پشه بند
- ناشر : آوند دانش
- تعداد صفحات: 182
- شابک: 9786226661850
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1399
- نوع جلد: شمیز,رقعی
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی