
کتاب بندی قلعه بیداد (ابن سینا در محبس)
ابن سینا تا پیش از هفدهسالگی مطلقاً فکرش را هم نمیکرد که روزی ناگزیر از ترک بخارا شود. بخارا تمام چیزهایی را که برای یک زندگی راحت و آسوده بدان نیاز بود در خود داشت. خانوادهاش، منزل بزرگ و دلبازی که نشان از متموّل بودن صاحب و وفور نعمت در آن داشت، بازار کتاب پر رونق پر از مغازههای و رّاقان صحافان، نسخهنویسان، کتابفروشان، نسخههای خطی و معروفترین تألیفاتی که به دست نامداران عرصه علوم و دانش نوشته شده بود... خلاصه تمام چیزهایی که ابن سینا بدانها احتیاج داشت در بخارا موجود بود؛ پدری بافرهنگ و اهل مطالعه، مادری سرشار از مهر و احترام ویژهای که اطرافیان برای خود او قائل بودند.
ولی از آنجایی که زندگی و دور گردون همیشه به یک مدار نمیچرخد و همواره حال دوران یکسان نمیماند در اثر پارهای ناملایمات و مشکلاتی که در سن هجده سالگی سر راهش قرار گرفت ناگزیر شد بخارا را ترک کند. اولین مشکلی که در سن هجده سالگی گریبانش را گرفت دلبستگیاش به فتّان و زیبارویی به نام «دیبا» بود که ذهن و دل ابن سینا را به خود مشغول کرد و چند ماهی در آتش عشق او طوری دست و پا زد که پنداری قصد داشت امر ناممکنی را برای خود ممکن سازد.
«داستان عشق او به دیبا چیزی است که بعداً دربارهاش بیشتر صحبت خواهیم کرد...»
صفحه ۷۴
