میفیلد گفت «بهخاطر خودش نیست، به خاطر خانوادهشه. داره پول پسانداز میکنه که بفرسته واسهشون چین. تا جایی که میدونم خواهر و مادر و یه بابای چلاق، راستش رو بخواین بیشتر موقعها نمیفهمم چی میگه. این بیپدر فسقلی میخواهد زودتر کارش رو تموم کنه بره، نگا چطور ورجهوورجه میکنه.» کارش که تمام شد اتاق غرق نور شد و رفت و جلو میفیلد ایستاد و کلاه ابریشمینش را برداشت و تعظیم کرد.
صفحه 104
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی