
دانشور - هميشه آدم نگرانی بودی؟
کامران دیبا - هیچ وقت! تو مدرسه معلمم بهم میگفت گوسالهی شاد.
- نوشتی «چیزی که می ترسیدم در سال فلان اتفای افتاد!»
-۱۹۹۴!
- یعنی تا اون وقت دایم نگرانش بودی٬ موزه توی کلهت بوده و اتفاقی که ممکن بوده بیفته.
- خب اون یه بچهای بود...
- بچه؟
- آره مثل بچهمون بود.
- «مون» یعنی کیآ؟
- میدونی اون موزه بدون پشتیبانی مقامات به وجود نمیاومد. خیلی کارای فرهنگی...
- از خودت بگو!
صفحه ۲۱در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی