آگوستین با دست چپ محکم به دهانش زد و سیلی پشت دست دیگری به آن طرف صورتش زد. پابلو نشست سر جایش. گوشه های دهانش شراب آلود بود و حالت صورتش تغییر نکرد،اما رابرت جوردن چشمانش را دید که تنگ شد، مثل مردمک چشم های گربه که در نور شدید به شکل شکافی عمودی در میآید.
پابلو گفت:«این هم نه.» رو کرد به پیلار.«به این امید نبند، زن. نمیتوانید تحریکم کنید.»
صفحه290
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی