
کتاب ایام آموختن
مادرم بهزودی برمیگشت.
شب گذشته را با ژان لوک در هتلی حوالی پاریس سپری کردیم. مهرورزی درحدی بود که انگار از آن پس دیگر همدیگر را نخواهیم دید. افسرده بود ژان لوک٬ آيندهٔ بیمناکی را ترسیم میکرد. مدام میگفت «زود
ازدواج میکنیم». این حرفش هراسانم میکرد. دل به مهرش سپرده بودم٬ به روال خودمان٬ ولی نهمحض ازدواج٬ نه «برای همیشه».
صفحه ۴۳


عشق میتواند انسان را به دروغهای بزرگی وادار کند
مروری بر نمایشنامهی نوای اسرارآمیز نوشتهی اریک امانوئل اشمیت

رومر از نگاه یک عاشق تحلیلگر
درباره کتاب سینمای لحظه نوشته سعید عقیقی

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»