کتاب او
من فقط صدا شنیده بودم؛ ندیده بودم خودش را. درد داشت ندیدنش؛ فقدان «او».
من مرد آن غیبت نبودم. از پسش بر نمی آدم. خاطره نداشتم از او. نمی شد فراموشش کرد.
فراموش ناشدنیست آن که نیست و نبوده است گویا. نمی شد یادش را ترک کرد. پیوسته درد بود غیبتش. حضورش درد بود. با درد معاشقه می کردم. معشوق من آن درد بود. حضور خارجی نداشت. هر چه بود، زخمی بود که دیدنی نبود. نمی شد فهمید دارو و را کجا باید مالید. بی معشوق عاشق شده بودم؛ عاشق جای خالی او.
کتابهایی با حالوهوای سریال «جداسازی»
سریال «جداسازی» را نمیتوانید از ذهنتان خارج کنید؟ این کتابها حالوهوای پیچیده و تاریک آن را بازآفرینی میکنند
چطور جین آستین به هشام مطر در یادگیری انگلیسی کمک کرد؟
مصاحبه با هشام مطر، رماننویس و روزنامهنگار اهل لیبی
جهان کپیخورده
مروری بر کتاب آنومالی نوشتهی اروه لو تلیه