در نور نرم صحنه٬ گداخان از سمت راست وارد میشود. جلیقه پوشیده است. کمی میایستد؛ سپس با تردید طرف بلته میرود و به اتاق کوکب خیره میماند. کوکب با یک مرغوله گیس بافته از اتاق خود بیرون میآید. سبدی در دست دارد. چنانکه گویی گداخان را ندیده٬ با کرشمه مخصوصی پشت خانه می پیچد. گداخان محو تماشای اوست. همین دمزنگ دوچرخهای از دور موج میزند و آواز بی حالت و غمناک میرآقا - که دم به دم نزدیک تر میشود - به گوش میرسد.
صفحه ۱۱
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی