هجرت رفتن است، اما نه هر رفتنی. آن که هجرت میکند، همیشه دارد پشت سرش را نگاه میکند. به همین خاطر است که لغت هجرت، معنای دوری و فراق دارد. کسی که دور است، از انگارۀ مبداء خویش جدا نشده است و فاصلهاش را هنوز با همان مبداء میسنجد. پس میشود گفت هجرت رفتن است اما دل و جان برکندن نیست. آن که هجرت میکند هرگز نتوانسته است از مبداء خود رها شود. خواه این مبداء، مبدائی مکانی باشد، خواه مبدائی مفهومی و نهادی. این دل در گروِ مبداء داشتن است که هجرت را از همخانوادههایی مثل رحلت، کوچ و سفر متمایز میکند. آن که هجرت کرده پیوسته در «دور بودن» حضور دارد.
بیشتر بخوان
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید