
کتاب آنالنا
برادرها یکی سیگاری و قمار باز بود و یکی دیگر مشروب خوار و زنباره. در خانه همیشه داد و فریادی برپا بود. به هم فحاشی میکردند. با چوب به جان هم میافتادند. فقط دو تا برادر بودند که خوش رفتار بودند، پدر من، جووانون، و برادرش، آلساندرو. همیشه هم کلاه بر سرشان می رفت چون عکس العملی از خود نشان نمیدادند. عمو آلساندرو از زور بیچارگی از آنجا فراری شد و به ارتش آلمانها پیوست. پدر من هم ازدواج کرد و عروس را به خانه آورد و صاحب دو فرزند شدند، یکی خود من و یکی هم مادر بزرگ شما که اسمش لینا بود. ما طفولیت خوبی نداشتیم. پدربزرگ از بس مشروب میخورد، خنگ شده بود و مدام پرت و پلا و هذیان میگفت عموهای دیگر نیز مشغول عیش و نوش بودند و مزارع نیز روز به روز تحلیل میرفت. انگار مشتی روباه به آنها حمله کرده بود و همه چیز را میجوید و از بین میبرد. روباهها آن سه برادر بودند. در واقع بد طینت نبودند. نمیتوانستند حتی یک تخم مرغ بدزدند.
صفحه ۲۳


دفترچهی ممنوع را باز کن...
پروندهی معرفی آلبا دسس پدس و مروری بر مهمترین آثار او

لافکادیو: شیری که گلولهها را با سوالات بزرگتر جواب داد!
معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشتهی شل سیلوراستاین

سفری به دنیای سواد مالی با پنج موش بامزه
معرفی کتاب کودک پنج موش بامزه خانه میسازند نوشتهی چیساتو تاشیرو