کتاب آخرین اغواگری زمین
«نبوغ همین است که بگذاری ویران شوی تا فقط ذره ای از تو باقی بماند، و بعد از دل دوام آن ذره جهانی نو پدید آید. تمام فرصت بشر برای نبوغ در همین همین همین آخرین ذره ی باقی مانده نهفته است. اگر این آخرین ذره ی جان سخت نباشد نابغه ای هم نیست؛ تنها انسانی در هم شکسته میماند همان انسانی که می شد نابغه باشد که در هیچ چهاردیواری ای آرام و قرار ندارد نه در تیمارستان نه در به سامانترین خانه ها»
آخرین اغواگری زمین مجموعه ای است از هفت جستار مارینا تسو تایوا درباره ی شعر شاعر و منتقد؛ پیوند هنر وجدان و ضمیر انانی؛ حال و هوای آفرینش هنری و جایگاه هنرمند در جهان تسوتایوا را از چهار شاعر بزرگ روسیه ی قرن بیستم می دانند؛ شاعری که به تعبیر برودسکی، شیوهی تفکر شاعرانه را به جستار و رخداد شعر را به عرصه ی نثر آورده است. تسوتایوا در متلاطم ترین دوره ی تاریخ روسیه زندگی کرد، شاهد انقلاب ۱۹۱۷ و قحطی مسکو، بود دارایی خانواده اش مصادره شد، شوهرش به ارتش سفید پیوست دختر کوچکش از سوء تغذیه مرد و خودش هم ناچار شد به اروپا مهاجرت کنند در اروپا نیز همواره درگیر فقر بود و دلتنگی برای روسیه راحتش نمی گذاشت. در سال ۱۹۳۹ به روسیه بازگشت اما شوهرش را دستگیر و اعدام کردند و دختر بزرگش را به اردوگاه کار اجباری فرستادند. توتایوا در تمام این سالها با وجود همدی مشقت های زندگی و در فضای جامعه ای سیاست زده همچنان می نوشت و میسرود شاید آنچه جستارهای این نویسنده را متمایز میکند همین یقین و باورش به ناگزیری هنر و پناه بردنش به کلمات باشد.
تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»
دوست حقیر ما
معرفی کتاب بدرودها نوشتهی خوان کارلوس اونتی
این کرم خیلی گرسنه است!
معرفی کتاب کرم ابریشم خیلی گرسنه نوشتهی اریک کارل