مسلسل صبورانه تماشا می‌کند!

معرفی کتاب ساشا، سلام! نوشته دیمیتری دانیلوف

مهبد کهنمویی

چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴

کتاب ساشا سلام

کتاب ساشا، سلام!، نوشته‌ی دیمتری دانیلوف، داستانی است از دل ادبیات روسیه اما در عین حال متفاوت از آنچه که پیش‌تر از روس‌ها خوانده‌ایم. روایت دانیلوف در این کتاب خواننده را همدل و همراه شخصیتش می‌کند و در کنار این، سبک اپیزودیک و مینیمالیستی او، با گفت‌وگوهای مختصر و توصیف‌های دقیق اما گذرا، سبب می‌شود تا داستان به‌ سرعت پیش برود و تجربه‌ای به یاد ماندنی را به جا بگذارد.

ساشا، سلام!

مردی زنده یا پیش از این مرده

داستان ساشا، سلام! حول محور زندگی مردی میان‌سال پیش می‌رود: سرگئی پترویچ، یا همان سریوژا، زبان‌شناسی خبره و مشهور، که استاد دانشگاه است و در کارش لنگه ندارد. او در یکی از کلاس‌هایش به دختری علاقه‌مند شده و رابطه‌ای بینشان شکل گرفته، اما مشکل از جایی به وجود می‌آید که دختر هنوز بیست‌ و یک سالش نشده و در قوانین رابطه داشتن با آدمی که هنوز بیست‌ و یک سالش نشده جرم به حساب می‌آید. سریوژا در روندی قانونی و تماماً آبرومندانه به اعدام محکوم می‌شود. او باید در تاریخی مشخص به زندانی مراجعه کند که به هیچ وجه شبیه زندان نیست؛ بیشتر شبیه به هتلی است که تمامی امکانات را در اختیار مراجعه‌کننده‌اش می‌گذارد، در این زندان همه‌چیز در اختیار زندانیان قرار دارد: از دسترسی به جای خواب راحت و میز کار گرفته تا دسترسی به فضای مجازی و تکنولوژی و حتی مبلغان دینی. اما در نهایت او اعدام خواهد شد، آن‌هم به دست مسلسلی خودکار که هیچ انسانی در تصمیم‌گیری‌اش نقشی ندارد. سریوژا هر روز باید از راهرویی عبور کند تا در نهایت در یکی از روزها مسلسل، تصمیم بگیرد تا او را تیرباران کند. این تیرباران ممکن است هر موقع اتفاق بیفتد، ممکن است در روز اول عملی شود و ممکن است سریوژا تا آخر عمرش زندگی کند و در نهایت به مرگ طبیعی بمیرد.

پوچی زندگی آدمی در این دنیای مدرن

یکی از جذابیت‌های ساشا، سلام! پرداختن به پوچی زندگی آدمی در این دنیای مدرن است. دانیلوف در این کتاب وضعیت روانی سریوژا را بازتاب می‌دهد و گذشته و حال و واقعیت و خیال را در هم می‌آمیزد و درک خواننده‌اش را از دنیا به چالش می‌کشد. این رویکرد یادآور آثار اگزیستانسیالیستی است که در آن‌ها تمرکز کمتر بر داستان است و مرکز توجه بیشتر بر تجربه‌ی انسانی، در مواجهه‌ی با عدم قطعیت، تنهایی و پوچی، قرار دارد. در این کتاب دانیلوف خواننده را به تأمل کردن درباره‌ی زمانی وا می‌دارد که رفاه وجود دارد اما خبری از آزادی نیست. 

سریوژا می‌نشیند روی نیمکت باغ زندان و بی‌حرکت به واقعیات اطرافش نگاه می‌کند، به یکی از خیابان‌های مسکو که از آن‌جا پیداست. در خیابان مردم رفت‌وآمد می‌کنند، ترامواها، ماشین‌ها؛ زندگی پرشور در جریان است. در باغ هیکل‌های خاموش پرسه می‌زنند. هیچ‌کس به سریوژا توجهی نمی‌کند و سریوژا هم کاری با دیگران ندارد.

سریوژا فقط نشسته است و به یکی از خیابان‌های مسکو نگاه می‌کند.

(ساشا، سلام!، صفحه‌ی 51، نشر برج)

درباره‌ی نویسنده دمیتری دانیلوف

دیمیتری آلکسیویچ دانیلوف در 31 ژانویه‌ی 1969 در مسکو متولد شد و دوران نوجوانی و جوانی‌اش را در شوروی کمونیستی سپری کرد. در آغاز دوران حرفه‌ای‌اش، در مقام ویراستار و روزنامه‌نگار در رسانه‌های مختلفی کار کرد. امروزه دانیلوف را باید چهره‌ای چند بعدی به حساب بیاوریم؛ گستره‌ی آثار او از رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه تا رمان و شعر و اپرا را در بر می‌گیرند. نوشته‌های او بارها در داخل و خارج از روسیه مورد توجه قرار گرفته، جوایز ادبی متعددی را کسب کرده،  به زبان‌های آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی، یونانی و زبان‌های دیگری ترجمه شده و از رویشان چند اقتباس سینمایی و تئاتری ساخته شده.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

موسم مرگ می‌رسد...

موسم مرگ می‌رسد...

معرفی کتاب مرگ به وقت بهار نوشته‌ی مرسه رودوردا

خدا تو را گرفتار و اسیر این مرد نکند

خدا تو را گرفتار و اسیر این مرد نکند

معرفی کتاب بامداد خمار نوشته فتانه حاج سید جوادی

پیشخان اردیبهشت‌ماه 1404

پیشخان اردیبهشت‌ماه 1404

رفت‌وآمدهای کتابی در اردیبهشت 1404

کتاب های پیشنهادی