درد تبعید

نقد و بررسی کتاب دوستان من اثر هشام مطر

گروه مترجمان

شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳

(1 نفر) 5.0

هشام مطر

در مارس 2011، رئیس مدرسه‌ای در لندن از یکی از معلمانش به نام خالد که اهل لیبی است، می‌خواهد تا در مورد جنبشی که پس از آن به عنوان بهار عربی[1] شناخته می‌شود، به دانش‌آموزان توضیحاتی را ارائه دهد. اما او با انجام این کار مخالفت می‌کند و می‌گوید: «نه، من از سیاست زیاد نمی‌دانم و ترجیح می‌دهم که این کار را نکنم.» اما گفته‌ی او دروغی شفاف است. همانطور که حُسام، دوست خالد، به او می‌گوید: «تاریخ یک جزر و مد است و هیچ کس از ملت یک کشور نمی‌تواند از آن جزر و مد دور شود. ما در آن و از آن هستیم.»

زندگی خود هشام مطر[2] نیز به طرز بی‌رحمانه‌ای توسط آن جزر و مد مختل شده است. اثر غیرداستانی تحسین‌شده‌ی او به نام بازگشت[3]، ربوده شدن پدرش توسط نیروهای قذافی، ناپدید شدن او در زندان‌های دیکتاتور و تلاش چند دهه‌ای مطر برای کشف سرنوشتش را توصیف می‌کند. محتوای آن کتاب هولناک، اما شیوه‌ی روایت آن برای مقابله با وحشیگری آرام و آزمایشی بود؛ نه با خشم، بلکه با غم و اندوه.

این رمان همزمان و به اندازه‌های یکسان لطیف، خردمند و احساسی است و در چینش رسمی به همان اندازه جسورانه است. سه مرد جوان لیبیایی در تبعید در لندن با هم دوست می‌شوند، از هم جدا می‌شوند، دوباره دور هم جمع می‌شوند و در نهایت برای همیشه از هم جدا می‌شوند. داستان آن‌ها به دوران کودکی‌شان برمی‌گردد؛ اما روایت اصلی در سال 1984 آغاز می‌شود، سالی که مقامات داخل سفارت لیبی در میدان سنت جیمز[4] لندن با مسلسل به سمت جمعیت معترضان غیرمسلح شلیک کردند.

دو تن از این دوستان، خالد و هم شاگردش مصطفی، از جمله قربانیان تیراندازی هستند. آن‌ها هفته‌ها در بیمارستان بوده و دوره‌‌ی بهبودی خود را در بخش و تحت مراقبت پلیس می‌گذرانند. این دو پسر که دانشجوی دانشگاه ادینبورگ[5] هستند، می‌دانند که غیبت آن‌ها در کلاس‌های دانشگاه از طریق شنود مخفی جاسوسان قذافی در گروهشان مشخص خواهد شد. آن‌ها هرگز نمی‌توانند به خانه برگردند و نویسنده برای اینکه به درد قصه بیفزاید، روایت می‌کند که آن ها حتی نمی‌توانند به والدین عصبانی خود بگویند که چرا به طور نامحدود در کشوری که به آن تبعید شده‌اند، می‌مانند؛ چراکه در خطوط تلفن‌شان شنود قرار داده شده است.

سومین شخص گروه آن‌ها، حسام بوده که کمی بزرگتر از بقیه و نویسنده است. یکی از داستان‌های او، تمثیلی سیاسی بوده که مشوق سرپیچی از رژیم لیبی است و در سرویس جهانی بی‌بی‌سی عربی[6] خوانده می‌شود. اندکی بعد، کسی که مسئولیت خواندن خبر را به عهده داشت، در مسجد ریجنت پارک[7] به قتل می‌رسد. آن قتل، مانند تیراندازی در سفارت، واقعاً اتفاق افتاد. مطر شخصیت‌های داستانی خود را در قالب گروه‌هایی تاریخی معرفی کرده و از این طریق، تجربه‌های شخصی افراد که مربوط به آن رویدادهای عمومی هستند را روایت می‌کند.

پرتره قذافی در طرابلس سال 2000

رمان با پایانش شروع می‌شود. حسام و خالد که اکنون میانسال هستند، از هم جدا می‌شوند و حسام به کالیفرنیا می‌رود؛ و این در حالی است که مصطفی زندگی خود را با شبه‌نظامیان و در لیبی می‌گذراند. خالد راوی است. او حسام را در قطاری در سنت پانکراس[8] می‌بیند که دارد در مسیری پر پیچ و خم قدم می‌زند تا به آپارتمانش در شپردز بوش[9] برگردد. او در حین راه رفتن، به افکار و خاطره‌هایش می‌پردازد. او در گذشته و اتفاقات مربوط به آن غرق شده است، اما هنوز درست آن‌ها را درک نکرده است. او می‌گوید: «نمی‌دانم چرا این کار را کردم. من مطمئن نیستم که منظور او چیست. من هنوز نفهمیدم.»

مارپیچ‌های روایت مطر، به طور مکرر به لحظات حساس بازمی‌گردند. برخی از آن‌ها به‌طور تقریباً پنهانی پدیدار می‌شوند، اما خواننده با جلو رفتن رمان به تدریج متوجه‌شان می‌شود – اگرچه به نظر نمی‌رسد که خالد هم به عنوان راوی داستان آن‌ها را متوجه‌ ‌شود – ما کم‌کم به دلیل دست کشیدن حسام از نوشتن هم پی می‌بریم و سرانجام متوجه می‌شویم که این سه مرد قادر به تشکیل خانواده‌هایی شاد نیستند، زیرا همه چیز در زندگی آن‌ها موقتی است. تعهد به عشق، به معنی متعهد شدن به تبعید است.

وقتی لحظه‌ی انقلابی برای آزمایش آن‌ها فرا می‌رسد، آن‌ها به روش‌هایی پیش‌بینی‌نشده پاسخ می‌دهند. مصطفی، مشاور املاک و مستغلات، تبدیل به یک جنگجو می‌شود. حسام جهان‌وطن و خودکفا دوباره عاشق خانه، شعر عربی و دخترعمویش می‌شود. خالد، معلم مدرسه‌ای که سعی می‌کند از مرکز توجه دور باشد، شجاعانه‌ترین کار را انجام می‌دهد: او زندگی متوسط ​​و مفیدی که برای خود در لندن ایجاد کرده است را ‌می‌پذیرد و تصمیم ‌می‌گیرد که به آن وفادار باشد. مطر در اشاره‌ای کنایه‌آمیز به معروف‌ترین کتاب خود اشاره می‌کند که خالد ممکن است در نهایت به دیدار والدینش در طرابلس برود، اما پس از آن نه به زادگاه آسیب‌دیده‌اش که مدام بهتر از آنچه هست انگاشته می‌شود، بلکه به جایی که در آن به بلوغ رسیده است، باز خواهد گشت.

کتاب به‌طور هنرمندانه‌ای تنظیم شده است. جملات، طولانی و آرام بوده و مراقبه‌ها متشکل از جملاتی کوتاه اما ساده و شفاف هستند. پیاده‌روی در لندن قسمت‌هایی از داستان را دربرمی‌گیرد که نویسنده گذشته را در دل آن می‌پوشاند. زمان برای بخش‌های تجربه‌محور به‌طور چشم‌گیری کند می‌شود و سپس سرعت می‌گیرد تا اجازه دهد ازدواج، تولد و مرگ در یک پاراگراف کوتاه نمایان شود. وقایع رمان در گذشته‌ی نزدیک مسیر خود را به سمت خاطراتی از گذشته‌ی دورتر باز می‌کنند: حسام درگیر نمونه‌های گذشته‌ی ترور بازدیدکنندگان خارجی در خیابان‌های لندن می‌شود. هر سه دوست اهل کتاب هستند. آن‌ها در مورد جوزف کنراد[10] با هم صحبت می‌کنند؛ جوزف کنراد کسی است که به دلیل وضعیت مشابه خارجی بودن در انگلیس آن‌ها با او همزادپنداری می‌کنند. بافت داستان متفاوت است و با رویاها، با داستان‌های حسام، با یک شعر، با بازدید از گالری ملی که در آن خالد به پرتره‌ای از هانس مملینگ[11] می‌اندیشد، پیوند خورده است. لازم به ذکر است که مطار نیز در پی بازدیدهای منظمش به گالری ملی، چندین ماه را صرف نوشتن درباره‌ی یک تابلو کرد که در پایان به کتاب یک ماه در سیه‌نا[12] تبدیل شد.

دوستان من[13]، کتابی است در مورد تبعید و خشونت و اندوه، اما بیش از همه - همانطور که عنوان به ما می‌گوید – مطالعه‌ای در باب دوستی است. خالد دو دوستش را دوست دارد، اگرچه همیشه آن‌ها را دوست ندارد. او بحث‌های آن‌ها را مشاهده می‌کند، وقتی او را کنار می‌گذارند آسیب می‌بیند و اغلب دچار خودفریبی می‌شود؛ اما خالد در روزمره‌هایش و حتی در حالی که راه می‌رود، دوستانش را به یاد می‌آورد و صراحتاً به ارزش و معنایی که آن‌ها برایش دارند فکر می‌کند و همین امر به این کتاب آرام و بی‌صدا نیرویی می‌دهد که پیشروی کند و بر روی مخاطب تأثیر بگذارد. حسام می‌گوید: «دوستان، چه کلمه‌ای! مردم بیشتر از این کلمه در مورد کسانی که به سختی می‌شناسند استفاده می‌کنند، در صورتی که دوستی چیزی بسیار باارزش‌تر و شگفت‌انگیزتر است.»


منبع: گاردین


مترجم: نگار فیروزخرمی


[1]- Arab Spring: بهار عربی یا اولین بهار عربی مجموعه‌ای از اعتراضات، قیام‌ها و شورش‌های مسلحانه‌ی ضد دولتی بود که در اوایل دهه‌ی 2010 در بسیاری از کشورهای عربی گسترش یافت. این جنبش در واکنش به فساد و رکود اقتصادی در تونس آغاز شد. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[2]- Hisham Matar

[3]- The Return

[4]- St James’s Square

[5]- Edinburgh University

[6]- the BBC Arabic World Service

[7]- Regent’s Park

[8]- St Pancras

[9]- Shepherd’s Bush

[10]- Joseph Conrad: جوزف کنراد رمان‌نویس و داستان‌نویس لهستانی-بریتانیایی بود. او را یکی از بزرگترین نویسندگان زبان انگلیسی می‌دانند. اگرچه او تا بیست سالگی خود انگلیسی را روان صحبت نمی‌کرد، اما به عنوان صاحب یک سبک نثر خاص، بسیار چیره‌دست شناخته شد که حساسیت غیرانگلیسی را به ادبیات انگلیسی وارد کرد. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[11]- Hans Memling: هانس مملینگ نقاش آلمانی-فلاندری بود که بر اساس سنت نقاشی هلندی اولیه کار می‌کرد. او که در منطقه راین میدل متولد شد، احتمالا دوران کودکی خود را در ماینتس گذراند. او در دوران شاگردی خود به عنوان نقاش، به هلند نقل مکان کرد و مدتی را در کارگاه روژیر ون در ویدن در بروکسل گذراند. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[12]- A Month in Siena

[13]- My Friends

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

هر بازگشتی، یک جدایی است

هر بازگشتی، یک جدایی است

مصاحبه با هشام مطر درباره‌ی کتاب بازگشت

«اما هیچ‌کدام از آنها پدر نبود.»

«اما هیچ‌کدام از آنها پدر نبود.»

درباره کتاب بازگشت اثر هشام مطر

از جنون خودت مراقبت کن

از جنون خودت مراقبت کن

مروری بر کتاب من شماره سه نوشته‌ی عطیه عطارزاده

کتاب های پیشنهادی