چای لعنتیتان را میل کنید خانم!
مرور نمایشنامه «کلفتها» اثر «ژان ژنه»
حجت سلیمییکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹

کلفتها[1]و[2] روایتی است از زندگی دو خواهر پیشخدمت به نامهای سولانژ و کلر که برای مادام کار میکنند. هنگام حضور مادام در خانه، هردو پیشخدمت تبدیل به مطیعترین و فرمانبرترین حالت خود میشوند؛ اما بهمحض اینکه مادام خانه را ترک میکند، بازی «نقشآفرینیِ»[3] دو پیشخدمت آغاز میشود. در طی این بازی، به ترتیب یکی از دو خواهر نقش مادام را بازی میکند و خواهر دیگر تمام سرکوبها و کینههایش به مادام را تخلیه میکند. موضوع اصلی بازیشان بر حولمحور قتل مادام میگردد. انگار این نقشآفرینی میان دو خواهر تبدیل به آئینی شده که تمایلات آزارگری-آزارخواهی[4] خود را ارضا کنند؛ یعنی هم توسط مادامِ فرضی تحقیر میشوند و هم او را تحقیر میکنند.
بسیاری معتقدند ژان ژنه نمایشنامهی کلفتها را تحت تاثیر داستانی واقعی نوشته است. کریستین پاپین و لِئا پاپین، دو خواهر آرام و بهشدت به هم وابسته بودند که برای خانم متمولی پیشخدمتی میکردند. آنها چهارده ساعت در روز کار میکردند و نصف روز در هفته مرخصی داشتند. در سال ۱۹۳۳ هردو با کمک هم، زن صاحبکار و دخترش را به طرز فجیعی کشتند. داستان تکاندهندهی این قتل بهشدت موردتوجه روشنفکران دوران واقع شد. سوررئالیستها آن دو خواهر را ستودند و کسانی مثل ژان پل سارتر و ژاک لکان نیز از این واقعه تاثیر پذیرفتند و دست به تحلیل آن زدند. درمجموع، این قتل بهعنوان نماد مبارزهی طبقاتی و ناشی از استثمار طبقهی کارگر شناخته شد.
شباهتهایی میان این قتل واقعی و نمایشنامهی کلفتها وجود دارد؛ اما ژان ژنه در هیچ کجا بهصراحت به تأثیرش از این اتفاق اشاره نکرده است. درهرحال، داستان کلفتها در آغاز شاید کمی شبیه داستان زندگی خواهران پاپین باشد؛ اما بهسرعت راه خود را جدا کرده و وارد دنیای نمایشی خاص ژان ژنه میشود. اصلیترین درونمایهی کلفتها میتواند «توهم بهعنوان سلاحی علیه اقتدار» باشد. سرتاسر کلفتها مملو از لحظاتی است که خواهران پیشخدمت تلاش میکنند تا شرایط سرکوبگر و خفقانشان را با توهماتشان قابلتحمل کنند. آنها به خاطر فقرشان احساس خجالت و کثیف بودن دارند و بازی نقشآفرینی به آنها کمک میکند تا برای لحظاتی هم که شده زندگی ثروتمند و باشخصیتی داشته باشند و اقتدار خود را با کتک زدن دیگری نشان دهند.
ژنه ما را در دنیایی از ابهام معلق میکند؛ نقشها بهسرعت عوض میشوند و هنگام خواندن کلفتها، هرگز بهسادگی متوجه نمیشویم که مثلاً سولانژ در کجا بهجای خودش و در کجا بهجای مادام صحبت میکند. در یادداشتی که ژان پل سارتر برای این نمایشنامه نوشته این مسئله به زیبایی شرح داده شده است:
هنگامیکه کلر، سولانژ را «ای کله خشک» میخواند،
هنگامیکه سولانژ در جذبه فریاد میزند،
مادام دارند از حالی به حالی میشوند!
چه کس به چه کس توهین میکند؟
و چه کس توهین را با لذتی آزارپرستانه احساس میکند؟
و بالعکس، که، که را به ارتکاب قتل وسوسه میکند؟
چه کس به چه کس سیلی میزند؟
این سیلی دروغینی است که هنرپیشهای وانمود به زدن آن به هنرپیشهی دیگر میکند.
درواقع اگر داستان کلفتها را کنار بگذاریم، شکل نمایشنامه بهخودیخود ویژگی خاص ژان ژنه را نشان میدهد. واقعیت مدام در حال نوسان است؛ نوسان سولانژ و کلر میان خود و مادام و همچنین نوسان بازیگران میان خود و نقششان.نفی مداوم واقعیت موضوعی است که در سرتاسر کلفتها به چشم میخورد. ژنه میگوید:
«اگر بنا میبود که من نمایشنامهای را به روی صحنه بیاورم که زنان در آن نقشهایی داشته باشند، میخواستم که این نقشها بهوسیلهی پسران بالغ اجرا شود و این موضوع را با کوبیدن اعلانی در سمت راست یا چپ صحنه در تمام مدت اجرای نمایش در نظر تماشاگران میگذاشتم.»[5]
بااینوجود، هنگام اولین اجرای کلفتها، ژنه مجبور به توافق با تهیهکنندهی نمایش شد و کلفتها با بازیگران زن به نمایش گذاشته شد؛ اما در عبارت بالا میتوان تمایل او به شکستن ظواهر را دید. قرار دادن بازیگر مرد بهجای کاراکتر زن، نفی واقعیت مدنظر او را به اوج میرساند؛ تمام این تلاشها در راستای آشناییزدایی و عدم ایجاد توهم واقعیت[6] است.ژنه میخواهد ما بههیچعنوان ذات نمایشبودن را فراموش نکنیم؛ به همین علت کنشها را به شیوهی خود مصنوعی میکند. کلفتها در آغاز شاید کمی گیجکننده بنماید؛ اما این تنها به دلیل صُلبیتی است که واقعیت در ذهن ما پیداکرده است. بهمحض اینکه به دنیای نمایشنامه اجازه ورود بدهید، آن گیجی اولیه از بین میرود و دریچهای جدید به دنیایی تازه گشوده میشود.
[1] کلفتها؛ ژان ژنه؛ ترجمهی ایرج انور؛ انتشارات میلکان؛ تهران؛ 1396
[2] اولین بار این نمایشنامه توسط بهمن محصص در سال 1347 ترجمه شده است.
[3] Role-Play Game
[4] Sadomasochism
[5] از رمان گل بانوی ما یا Our Lady of The Flowers؛ متأسفانه این رمان به فارسی ترجمه نشده است.
[6] Illusion of Reality