
"گاه فهم دینامیکهای سیارهای در فضا برایمان سادهتر از درک سازوکاری است که در اعماق مغزمان در کار است."
مغز و بازی شناختن خود
هوشمندترین عضو بدن ما، یک ویژگی برجسته دارد؛ مغز با وجود اینکه در بدن خود سکونت داریم نمیتواند کمکی در رسیدن به درک کامل از خودمان به ما بکند. خانهای را تصور کنید که هر بار در آن قدم میزنید اتاق ناشناختهای را پیدا میکنید؛ مغز میتواند با هر دری که در طول عمرتان از وجودتان باز میکند شما را غافلگیر کند اما نیاز به زمان و شناخت بیشتر شما از خودتان دارد.
خودشناسی
متاسفانه این کتاب موجود نیست
خودشناسی
تعجبی ندارد! اندامی که در طی سالها برای تصمیمگیریهای سریع و غریزی شکل گرفته حالا نمیتواند بدون هیچ نقصی در الک کردن ایدهها و عواطف صاحبش، حوصله کند و صبوری به خرج بدهد. فارغ از مسئلهی تکامل مغز، ترس و شکنندگی ما در مواجهه با تصویر تازهای که از خود میبینیم هم ممکن است باعث شود دروننگری را پس بزنیم و همین مسئله باعث خرابتر شدن اوضاع هم میشود:
"احساسات و امیالی که واکاوی نشدهاند به سادگی ما را به حال خود نخواهند گذاشت؛ آنها در وجودمان لانه میکنند و انرژی خود را به شکلی تصادفی به دیگر مسائل مجاور خویش میگسترانند." حسادتی که لباس کینه میپوشد؛ جاهطلبیای که به شکل اضطراب بروز میکند و اعتیاد به پورنوگرافی، اخبار، الکل و... راههایی هستند که مغز برای رویارویی دردناک ما با بخشهایی از خودمان که باید تغییر کنند انتخاب میکند.
از خودتان بپرسید
این سه سوال مهم را به خاطر بسپارید:
- هماکنون بابت چه چیزی اضطراب دارم؟
- هماکنون بابت چه چیزی عصبانیام؟
- هماکنون بابت چه چیزی هیجان دارم؟
این سوالها کلید ورود به تعمق فلسفی هستند.
نویسنده از شما میخواهد بخشی از وقتتان را که قرار نیست مشغول انجام دادن کار خاصی باشید صرف پاسخ دادن به این پرسشها کنید. این کار به شما کمک میکند تا بتوانید گرههای روانی حل نشدهتان را ببینید. در این بخش از کتاب میتوانید به کمک تمرینهای ارائه شده و توضیحات نویسنده به درک خوبی از نگرانیهایتان برسید و به آنها فرصت درک شدن و خنثی شدن بدهید تا تبدیل به پریشانیهای بیاساس نشوند.
میراث عاطفی ارزشمند
یکی از داراییهای نجیبزادههای اشرافی، شجرهنامهای بود که در آن شجرهی خانوادگیشان را نسل به نسل نشان میداد. کسی که پایین این شجرهنامهی طولانی قرار میگرفت میراثخوار همهی چیزهای قبل از خود بود. اگر قرار بود بین دو خانوادهی اشرافی وصلتی صورت بگیرد؛ آنها با دقت شجرهنامهها را مورد بررسی قرار میدادند. تصور کنید چه خوب میشد اگر میراث عاطفیای که هر کدام از ما از خانواده و اجدادمان دریافت کردهایم شبیه به یک شجرهنامه نوشته میشد؛ در این صورت هر کس زخمهای خودش را به خوبی میشناخت و میدانست که چطور میتواند با پا نگذاشتن روی روانزخمهای افراد دیگر، ارتباط بهتری با آنها داشته باشد.
قاضی مهربانتری باشید
درون هر کدام از ما قاضیای نشسته است که اعمالمان را زیر نظر دارد و تأثیرمان بر دیگران، شکستها و موفقیتهایمان را دنبال میکند و در نهایت، حکمی دربارهی ما صادر میکند. این حکم، میزان همدلی و اعتمادبهنفس ما را تعیین میکند. اینکه چقدر خودمان را ارزشمند میدانیم یا نه، به میزان تحکم این صدا بستگی دارد.
این صدا در اصل میتواند طنینی از چندین و چند صدای مختلف باشد. صدای پدر و مادری خسته، معلمی عصبانی، حرفهای قلدر کلاس یا عضوی از خانواده که همیشه به دنبال تحقیر ما بوده است. این صداها در ذهن ما بارها مرور شده و در نهایت تبدیل به شیوهی تفکر ما شدهاند.
شما نمیتوانید به صدای قاضی درونتان بیتوجه باشید؛ در واقع: "نکته این نیست که دیگر هیچگاه خودمان را قضاوت نکنیم بلکه نکته این است که بیاموزیم برای خودمان قاضی بهتری باشیم."
خودتان را در معرض صداهای بهتری قرار دهید. آن جملههای محبتآمیزی که از مادربزرگ، خاله یا دوستتان شنیدهاید را به خاطر بیاورید؛ برای خودتان دوست بهتری باشید تا از قاضی درونتان، فرد همدل و مهربانتری بسازید.
هیچ گردویی بینقص نیست
مغز ما که شکل و شمایل یک گردو را دارد ماشینی است که نمیتوان آن را بدون نقص دانست؛
"این گردو چنان تحت تأثیر وضعیت بدنمان است که حتی خودش هم متوجه نیست."
افکار و ایدههایی که نمیدانید از کجا سر بر آوردهاند به احتمال زیاد تحت تأثیر میزان خواب، قند خون، هورمونها و دیگر فاکتورهای فیزیولوژیک شکل گرفتهاند. شاید بهتر باشد قبل از اینکه به فکر جدایی بیفتید یا از کارتان استعفا بدهید به تخت خواب برگردید یا چیزی بخورید تا سطح قند خونتان بالا برود.
جمعبندی
کتاب خودشناسی، نوشتهی آلن دوباتن، یکی از مجموعه کتابهای مدرسهی زندگی است که با هدف کمک برای داشتن زندگی بهتر نوشته شدهاند. این کتاب میتواند به سادگی و خوانایی هر چه تمامتر به شما نشان دهد که "بایستی با بدترین نگرانیهایمان تک به تک روبهرو شویم تا دریابیم که اکثرشان چندان ناظر به هیچ خطر جدیای نیستند."
بیایید به آن سه سوالی که پیشتر دربارهشان حرف زدیم برگردیم؛ میتوانیم برای هرکدام یک داستان کوتاه یا رمان بنویسیم؛ چه اشکالی دارد! قلم و کاغذ آماده دارید؟
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.