«لِف نیکالایِویچ تالستوی، این اثر را به شما تقدیم می‌کنم!»

مروری بر داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند نوشته‌ی لیانید آندری‌یِف

سید احسان صدرائی

دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸

(3 نفر) 5.0

هفت نفری که به دار آویخته شدند

«اینجا بود که خواب آغاز شد. نه خوابی وحشتناک، که واهی و گنگ و تاحدی غریب: خودِ این خوابِ خیالپرداز در گوشه‌ای ایستاده بود و فقط شبحِ بی‌جسمش در حرکت بود و بی‌صدا حرف می‌زد و بی‌درد رنج می‌کشید.»[1]

داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند روایتِ انتظارِ اعدامِ پنج تروریست و دو جانی است؛ روایتی که ما را در کنار منتظرین می‌نشاند تا دلهره و ترسِ رسیدن به لحظه‌ی موعودِ اعدام را، با آن‌ها، تجربه کنیم. آندری‌یِف سخن از مرگ می‌گوید؛ اما نه مرگی اجباری، که مرگی انقلابی و مقدس. این داستان «در یک کلام مناجاتی است در رثای شهیدان بزرگ»[2]؛ تروریست‌های مقدس و انقلابیون روسی.

لیانید آندری‌یف نویسنده‌ای از مکتب تالستوی است؛ نفیِ فرهنگ، درکی سریع از اصول طبیعیِ زیستن، مرگ و جنسیت از درونمایه‌هایی است که در داستان‌های او مطرح می‌شود. آندری‌یِف با انتشار داستانِ «یکی بود، یکی نبود» –که یکی از نمونه‌های قدرتمند داستانِ کوتاه در آن دوران به شمار می‌آمد- به شهرت رسید؛ چنان‌که او را امیدِ نئورئالیسم و برادر کوچک‌تر و شایسته‌‌ی گورکی[3] نامیدند. هرچند این شهرت دیری نپایید و چندین سال بعد رو به افول گذاشت؛ مکاتب ادبی نوپا آندری‌یِف را نویسنده‌ای جدی و شایسته‌ی توجه نمی‌دانستند. هرچند او نیز پس از داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند -در سال هزار و نهصد و هشت- دیگر داستان چشمگیری ننوشت. داستان‌های آندری‌یِف به بیان نیهیلیسم و انکار می‌پردازند؛ زندگی بشری، جامعه، اخلاقیات و فرهنگ چیزی بیش از دروغ نیستند و مرگ یگانه حقیقت است و رعب و جنون یگانه احساسات انسانی. البته چنین تفکری، ناگزیر، بر روشنفکرانی که ایمانشان را به انقلاب از دست می‌دهند چیره می‌شود.

داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند، روزهای آخر پنج تروریستی است که به اتهام سوءقصد به جان وزیر، به اعدام محکوم شده‌اند. همراه آن‌ها یک دهقان، که اربابش را به قتل رسانده، و یک دزد و جانی دیگر هم هستند که سرنوشتی مشابه در انتظارشان است. آندری‌یِف آن‌ها را کنار هم قرار می‌دهد، بدون آن که نگاه سیاسی یا غیرسیاسیِ محکومین را دخیل کند. در آستانه‌‌ی مرگ همه یکسانند.

تروریست‌های محکوم به مرگ افرادی شجاع، دلیر، جوان و عاشق زندگی هستند و این در حالی است که وزیر-از وحشت مهارنشدنیِ انقلاب- به فلجی روانی و جسمی گرفتار شده است. این تروریست‌های قدیس‌مآب، تا آخرین لحظه، دست از زندگی و عشق برنمی‌دارند؛ به یکدیگر روحیه می‌دهند و آتش عشقشان به مردم را روشن نگه می‌دارند و حاکم و زندانبانشان را-حتی پای چوبه‌ی اعدام- به دیده‌ی تمسخر و ترحم می‌نگرند: یکی از تروریست‌ها، در صبح روز اعدام و در انتظار فرارسیدن نوبتش، خطاب به سربازی که تفنگش از دستش افتاده و به زمین خورده، چنین می‌گوید: «تفنگت را بردار، پشمِ تُرش! وگرنه می‌آیم و برمی‌دارمش! سربازی هم بلد نیستی!»[4]

لیانید آندری‌یِف در روز بیست و یکم سپتامبر هزار و نهصد و نوزده-در بی‌خبری و دوریِ طولانی‌مدت از دوستان و آشنایانش- درگذشت تا ثابت کند-چنان‌که خود می‌گوید- سرنوشت نویسنده‌ی روس تلخ است، خیلی تلخ، اما در عین حال نویسنده‌ی روس بودن نهایت خوشبختی است.


[1]- داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند، لیانید آندری‌یِف، ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب، نشر هرمس

[2]- یادداشت مترجم،داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند، لیانید آندری‌یِف، ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب، نشر هرمس

[3]- ماکسیم گورکی، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و مقاله‌نویس انقلابی و از بنیان‌گذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی

[4]- داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند، لیانید آندری‌یِف، ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب، نشر هرمس

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

لیانید آندری یف نویسنده ای از مکتب تالستوی است؛ نفی فرهنگ، درکی سریع از اصول طبیعی زیستن، مرگ و جنسیت از درون مایه هایی است که در داستان های او مطرح می شود.

تروریست های محکوم به مرگ افرادی شجاع، دلیر، جوان و عاشق زندگی هستند و این در حالی است که وزیر-از وحشت مهارنشدنی انقلاب- به فلجی روانی و جسمی گرفتار شده است.

مطالب پیشنهادی

آبنبات و جنگ

آبنبات و جنگ

نگاهی به کتاب «جنگ چهره‌ی زنانه ندارد» اثر سوتلانا آلكساندرونا الكسیویچ

کمونیسم دندان ‌سفید ندارد

کمونیسم دندان ‌سفید ندارد

نگاهی به کتاب کافه اروپا نوشته‌ی اسلاونکا دراکولیچ

« متأسفانه مرگ نیست، ولی زجر بی‌پایان مُردن»

« متأسفانه مرگ نیست، ولی زجر بی‌پایان مُردن»

مروری بر کتاب محاکمه نوشته‌ی فرانتس کافکا

کتاب های پیشنهادی