خاطرات سفر با موتور سیکلت

مروری بر کتاب خاطرات موتورسیکلت نوشته‌ی ارنستو چه گوارا

سمانه زمانی

یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹

خاطرات موتور سیکلت

ارنستو چه گوارا (Ernesto Che Guevra)، پزشک، سیاستمدار و انقلابی آرژانتینی، در سال 1948 وارد دانشکده‌ی پزشکی بوئنوس آیرس شد و چهار سال بعد، قبل از اینکه تحصیلاتش تمام شود از دانشگاه مرخصی گرفت تا همراه با دوستش آلبرتو گرانادو راهی سفری طولانی در آمریکای جنوبی شود؛ از جنوب تا شمال این قاره.

در این زمان ارنستوی جوان 23 سال داشت. انگیزه‌ی او از این سفر، آن طور که پدرش می‌گوید " ناشی از بیتابی‌های روح او برای کشف قلمروهای تازه بود، نه عکس گرفتن از اماکن تاریخی و بناهای قشنگ. ارنستو با همه‌ی مردم جهان احساس یگانگی می‌کرد"[۱] و مشابه قدیس فرانسوای آسیزی، با دستی خالی سفر خود را آغاز کرد.

" ارنستو و آلبرتو مسیر فاتحان اسپانیایی را در پیش گرفتند. با این تفاوت که این دو به چیرگی و غلبه و تملک هیچ تمایلی نداشتند."[۲]

شوق ارنستو برای این سفر چنان است که دانشگاه را برای مدتی رها می‌کند و از چچینا، دختر مورد علاقه‌اش می‌گذرد تا آنچه را که فقط در کتاب‌ها خوانده از نزدیک با چشم خود ببیند و لمس کند. آن طور که خودش می‌گوید هدف او از این سفر دستیابی به تصویری واقعی از زندگی مردم این خطه و ترسیم آن برای خواننده است و تاثیر تصاویر واقعی این سفر بر او آنچنان است که پس از آن گویی به آدم دیگری بدل شده:

" من عکاس نبوده‌ام تا از جاهایی که عبور کرده‌ام عکس بگیرم و نشانتان بدهم. من تفسیر خودم را از آنچه دیده یا شنیده‌ام ارائه میکنم. شما نیز در این اوراق پراکنده واقعیت ها را از دریچه‌ی نگاه من می‌بینید. چاره‌ی دیگری وجود ندارد.

اکنون من شما را با خودم تنها می‌گذارم. با آدمی که زمانی بوده‌ام."[۳]

ارنستو چه گوارا پزشک، سیاستمدار و انقلابی آرژانتینی

ارنستو بعدها شرح این سفر را در کتابی با عنوان خاطرات سفر با موتور سیکلت به رشته‌ی تحریر درآورد.

" این خاطرات داستان اقدامی جسورانه است، نه گزارشی بدبینانه از آدم‌ها و مکان‌ها: لااقل قرار نیست باشد. گزارشی است از دو زندگی که روزها و ماه‌ها به طور موازی با هم سفر کردند و رویای مشترک داشتند." [۴]

خاطرات با نثری زیبا و شاعرانه نگاشته شده است و ردپای علاقه‌ی ارنستو به شعر و همچنین پرسه در کتابخانه‌ی بزرگ خانوادگیشان به خوبی در آن نمایان است. تشبیهات خیال‌انگیز، بیان دقیق جزئیات مکان‌ها و توصیف طبیعت بکر آمریکای جنوبی از ویژگی‌های نوشته‌ی اوست.

خاطرات موتورسیکلت مجموعه‌ای از یادداشت‌های روزانه است که توسط چه گوارا هنگامی نگاشته شده است که دانشجوی پزشکی بود و با یک موتورسیکلت در آمریکای جنوبی سفر می‌کرد. ما مشکلات او در این سفر، آشنایی با غریبه‌ها، بحث در مورد فقر و کمبود امکانات بهداشتی و همچنین برداشت‌های کلی او از آمریکای جنوبی در دهه 50 را دنبال می‌کنیم.

خاطرات موتورسیکلت

نویسنده:
ارنستو چه گوارا
ناشر:
حوض نقره
مترجم:
تبسم آتشین جان
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب خاطرات تصویری است روشن از زندگی روزمره‌ی مردم آمریکای جنوبی در پرو، شیلی، بولیوی، ونزوئلا، کلمبیا و... در اواسط قرن بیستم.

رویارویی ارنستو و آلبرتو با مهمان نوازی ساکنان روستاهای دورافتاده و دیدن رنج دهقانان فقیر ماچوپیچو، سرخپوستان پرو و معدنکاران شیلیایی انگیزه‌ای است برای تحمل سختی‌های سفر. انگیزه‌ای قوی که حتی با وجود جاده‌های خراب، بیماری‌های پی در پی، بی‌پولی و خرابی موتور سیلکت ذره‌ای از شدت آن کم نمی‌شود.

" مرحله‌ی جدیدی از ماجراهای ما شروع شده بود. عادت کرده بودیم که با موتورسیکلت فکسنی و سرووضع عجیب و غریب‌مان جلب توجه کنیم. تا حدی هم شوالیه‌ی جاده‌ها بودیم. به هر حال، انگ «آریستوکرات آواره» را بر پیشانی داشتیم و تیتر و عنوانی دهان‌پركن! اما حالا دیگر چیزی نبودیم جز دو مسافر کوله‌پشتی به پشت با پوششی از خاک جاده‌ها بر شخصیت آریستوکرات‌مان! 
راننده‌ی کامیون ما را در ورودی شهر پیاده کرد. آن‌قدر خسته بودیم که کوله‌پشتی‌های‌مان را روی زمین می‌کشیدیم و راه می‌رفتیم. مردم از دیدن این سرووضع متعجب شده بودند. در دوردست کشتی‌های کوچک و قایق‌های موتوری در بندرگاه در مهتاب می‌درخشیدند و دریا انگار صدای‌مان می‌زد."[۵]

در امتداد این سفر است که جرقه‌های انقلابیگری و نارضایتی از وضع موجود بارها در اندیشه‌ی ارنستوی جوان به طور جدی پدیدار می‌شود و ذهن عدالت خواه او را به چالش می‌کشد.

" با نزدیک شدن به معادن [شیلی] احساس می‌کردیم چیزی گلوی ما را می فشارد. صحرایی در مقابلمان گسترده شده بود که حسی از ملال به جانمان می‌ریخت. کوه‌های بی‌حفاظ در برابر توفان و باران مجبور شده بودند ستون فقرات خود را به معرض تماشا بگذراند.آن‌ها سن واقعی زمین شناختیشان را فاش می‌ساختند. با وجود این، ثروت هنگفت در دل آن‌ها خوابیده بود و انتظار بیل‌های مکانیکی را می‌کشیدند تا بیایند و تمامی آن ثروت را یک جا ببلعند. ما خوب می‌دانستیم که در آن سوراخ‌هایی که معدنش می‌نامیدند، قهرمان‌هایی بی نام و نشان مدفون شده‌اند. آن‌ها آمده بودند رزق خود را از طبیعت طلب کنند، اما در عوض مرگ نصیبشان شده بود. البته طبیعت سخاوتمند بوده است اما اربابان طمّاع چنین نبوده‌اند."[6]

و شاید بزرگترین رهاورد این سفر، تبدیل ارنستوی جوان به یک فعال انقلابی و تغییر مسیر زندگی او برای همیشه است.

در ادامه‌ی سفر، ارنستو و آلبرتو به مجتمع جذامیان واقع در جنگل های آمازون می رسند و تا روز تولد بیست و پنج سالگی ارنستو در ژوئن 1952 به کار داوطلبانه و کمک به بیماران مجتمع می‌پردازند و در نهایت این سفر است که ارنستو پس از آشنایی با مردی ناشناس و مکالمه‌ای کوتاه با وی برای انقلاب آماده می‌شود و تصمیم می‌گیرد که زندگی خود را وقف مردم کند. مکالمه‌ای که در آن، نوعی پیشگویی از سرنوشت چه نمایان است:

" گفتم: «کیستید؟» خندید و گفت: « من منم!» و ادامه داد: « مردم را دریاب! هرگز سازش نکن! آری کسانی که سازش نمی‌کنند، می‌میرند اما مرگشان عین حیات و زندگانی است. آری تو نیز می‌میری اما در چهره‌ات نشانی از مرگ نخواهد بود. از گلوله نترس! تو روح گلوله‌ای. گلوله از زبان تو سخن خواهد گفت و از عمل تو شلیک خواهد شد. تو همان اندازه مفید هستی که من هستم. آه! تو نمی‌دانی که تا چه اندازه کمک‌هایت به مردم مفید است؛ مردمی که تو را قربانی خواهند کرد"[7]

در سال 2004 از کتاب خاطرات سفر با موتور سیکلت فیلمی با همین نام به کارگردانی والتر سالس (Walter salles)، با بازی گائل گارسیا برنال (Gael García Bernal) و رودریگو د لا سرنا (Rodrigo de la Serna) ساخته شده است.

فیلم خاطرات سفر با موتور سیکلت (۲۰۰۴) به کارگردانی والتر سالس
فیلم خاطرات سفر با موتور سیکلت (۲۰۰۴) به کارگردانی والتر سالس

[۱] ص ۱۰

[۲] ص ۱۴

[۳] ص ۱۶

[۴] ص ۱۵

[۵] ص 60

[6] ص ۸۶

[7] ص ۱۷۰

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

ارنستو چه گوارا (Ernesto Che Guevra)، پزشک، سیاستمدار و انقلابی آرژانتینی، در سال 1948 وارد دانشکده پزشکی بوئنوس آیرس شد و چهار سال بعد، قبل از اینکه تحصیلاتش تمام شود از دانشگاه مرخصی گرفت تا همراه با دوستش آلبرتو گرانادو راهی سفری طولانی در آمریکای جنوبی شود؛ از جنوب تا شمال این قاره.

در سال 2004 از کتاب خاطرات سفر با موتور سیکلت فیلمی با همین نام به کارگردانی والتر سالس (Walter salles)، با بازی گائل گارسیا برنال (Gael García Bernal) و رودریگو د لا سرنا (Rodrigo de la Serna) ساخته شده است .

مطالب پیشنهادی

ساکن روشنایی‌های آسمان

ساکن روشنایی‌های آسمان

مروری بر کتاب نیمه‌ تاریک ماه نوشته‌ی هوشنگ گلشیری

تو را این‌چنین به یاد می‌آورم

تو را این‌چنین به یاد می‌آورم

مروری بر کتاب شهر و خانه نوشته‌ی ناتالیا گینزبورگ

«به اتاقِ خالی تنها سپیده‌دم داخل خواهد شد.»

«به اتاقِ خالی تنها سپیده‌دم داخل خواهد شد.»

مروری بر کتاب در جمع زنان نوشته‌ی چزاره پاوزه

کتاب های پیشنهادی