
نام الیزابت گسکل در تاریخ ادبیات بريتانيا همواره بهعنوان نامی پرآوازه و تأثیرگذار میدرخشد؛ نویسندهای که در زمانهای مینوشت که زنان بهتازگی مشغول وارد شدن به بازار کار بودند و پویشهای اجتماعی در عصر ویکتوریایی بهانهای برای حقخواهی زنانی شد که سالها در خانهها حبس شده بودند و تحت انقیاد و سلطهی یک نظام سنتی زندگی خود را میگذراندند. شمال و جنوب از آندسته رمانهایی است که در روایت خودش مجموعهای از ژانرهای تاریخی، ملودرام و عاشقانه، با زیرمتنهای اجتماعی و سیاسی، را در خود دارد که تمامی مخاطبان آثار کلاسیک را میتواند به خود سرگرم کند.
بریتانیای گسکل
شمال و جنوب قصهی دختری است از خانوادهای مذهبی با پدری کشیش که از خانه رانده میشود و برای بقای خود در جامعهای که جایگاه اجتماعی شما ارزش شما را تعیین میکند میجنگد. بیشاز هرچیز باید از فضاسازی بینظیر و توصیفات رئالیستی گسکل در بیان بريتانيای قرن نوزدهم گفت. بريتانيايی که گسکل برای شما در این کتاب ترسيم میکند بیشباهت به داستانهای انگلیسی و سریالهای انگلیسی در مرتعهای روستایی نیست که مخاطبان عادی را هم نیز هرشب به خود جلب میکنند. اما شمال و جنوب صرفاً قصهی عشق میان دختری روستایی و پسری شهری نیست. کتاب راجعبه نگاه زنانهای است که به مسائلی اعم از سیاست، اختلافات طبقاتی، نابرابری عدالتی و عشق وارد است. به همین دلیل کتاب از زمان فصل ورود دختر به شهر، لحن جدیتری پیدا میکند و از نقطهنظر شخصیت زن سعی در آسیبشناسی اجتماعی عصر ویکتوریایی دارد؛ عصری که یک زن شاه یک ملت شده است و جامعهی بریتانیا دستخوش تغییراتی اجتماعی و سیاسی میشود. تغییراتی اعم از حق رأی برای زنان و حق اشتغال برای آنها. اما شخصيت قصهی ما چیزی بیشتر از اینها در خود دارد و آن هم حق اعتراض و مبارزه برای تمامی انسانها بر سر نیازهای جدی زندگی آنها است.
عاشقانهی شمال و جنوب
شمال و جنوب با قصهی عاشقانهی خود، که در مسیر خردهپیرنگهای کتاب قرار میدهد، گویی شخصيت اصلی قصهی خودش را نیز آزمایش میکند و حال این شمایل جدی و پویا را بر سر دوراهی عقل و احساس قرار میدهد که میشود گفت در این فصلهای فیلم نویسنده بیشاز پیش خودش را بروز میدهد و بهجای آنکه سعی کند نگاهی یکطرفه به زن داشته باشد، ضعفها و ویژگیهای خاص دیگر او را میپذیرد و همین امر موجب سمپاتی بیشتر مخاطب با شخصيت اصلی قصه میشود؛ شخصيتی که نه برای آزادی بلکه برای تعریف خودش و معنا بخشیدن به هستی خودش گام در اجتماع میگذارد و همین گام سرآغاز نگاه و ایدئولوژیای در سالها بعد میشود به نام فمنیسم.
گسکل در زمانهای متنی فمینیستی نوشته است که اساساً فمینیسم معنایی ندارد و به همین دلیل شمال و جنوب را نباید اثری فمینیستی خواند، بلکه میتوان خوانشهای فمینیستی از برخی فصلهای کتاب داشت و از سوی دیگر میتواند درس بزرگی برای نویسندگان دغدغهمندی باشد که یاد بگیرند چطور میشود جهانبینیای را از رهگذر تجربهی زیسته به وجود آورد که آلوده به شعار، تبلیغ و یا تبعیض نشود.
به همین سبب شمال و جنوب کتابی است راجعبه انسانیت و حقوق انسانی که همهی انسانها میبایست از آنها برخوردار باشند.
روایت خاص
الیزابت گسکل در شمال و جنوب شیوهی خاصی از روایت را نیز برگزیده است که در زمانهی خودش قدمی رو به جلو برای ادبیات کلاسیک به حساب میآمد؛ شیوهای که در آن شخصيتهای اصلی کتاب دائم درحال عوض شدن هستند و با بسط و گسترش نقطهنظر آنها شما کاملاً به رویهی جامعشناختی گسکل در توصیف بریتانیای قرن نوزدهم پی میبرید و البته که نمیشود تأثیر استادانی چون دیکنز و تامس هاردی را در گسکل ندید گرفت؛ بهخصوص دیکنز که گسکل بهخوبی در شرح و توصیف شهر و کارخانجات شما را به یاد دیکنز و آن لندنهای غبارآلود و خاص خودش میاندازد.
در نهایت شمال و جنوب کتابی است که علیرغم قطر زیادش مخاطب را به خود جذب میکند و با ترجمهی روان و شیوای ثمین نبیپور خواندنش را برای مخاطب شیرینتر نیز میکند.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.