سید محمدعلی موسوی جمالزاده اصفهانی نویسنده و مترجم معاصر ایرانی بود. او را پیشتاز قصه نویسی معاصر، پدر داستان کوتاه در زبان فارسی و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات فارسی میدانند. جمال زاده در سال ۱۹۶۵ نامزد جایزه نوبل ادبیات شد. او و زین العابدین رهنما و حسین قدس نخعی و ابوالقاسم اعتصام زاده تنها چهار فارسی زبانی هستند که آکادمی سوئد نامزد این جایزه اعلام کردهاست وهیچ یک جایزه را نبردهاند. داستان های جمال زاده انتقادی ، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه است.جمالزاده از جمله نویسندگان پرکار بود.
محمدعلی جمالزاده متولد 1274 شمسی در اصفهان است. مادرش اصفهانی و از خانوادهی میرزا حسن باقرخان و پدرش، سید جمالالدین واعظ، متولد همدان و اصالتا از سادات جبل عامل لبنان بود. محمدعلی سه برادر و یک خواهر به نامهای عیسی، جلال، رضا و انسیه داشت. سید جمالالدین در اصفهان سکونت داشت و همواره برای وعظ و خطابه و انجام فعالیتهای انقلابی، از شهری به شهر دیگر سفر میکرد؛ در بسیاری از این سفرها محمدعلی خردسال پدر را همراهی و از طریق او در مجالس و منابر مشروطهخواهان شرکت میکرد. « جمالزاده به واسطهی موقع پدرش از خردسالی در مسیر وقایع اجتماعی و سیاسی عصر قرار گرفت. در اصفهان میدید که در روز روشن به مردم ستم میشد و بسیار کسان صدمهها میدیدند و کسی به دادشان نمیرسید؛ در تهران نیز با ناایمنی پدر روبهرو بود که هر دم احتمال دستگیریاش میرفت. هنگام دیدار سید جمالالدین با محمدعلی شاه، برای جلب موافقت او با مشروطیت نیز با پدر همراه بود .... حتی شور و هیجان اوایل دوران مشروطیت چنان در او اثر کرده بود که با همهی نوجوانی، روزی در انجمن محلهی سید ناصرالدین، در صحن امامزاده خطابهای را که خود در محاسنِ مشروطیت نوشته بود، برای عامهی مردم خواند و مورد تحسین [واقع] شد.»
پس از آغاز جنگ جهانی اول و در سال 1915، جمالزاده به برلین رفت و در آنجا به کمیتهی ملیون ایران پیوست؛ گروهی از جوانان ایرانی که برضد مداخلات شوروی و انگلستان فعالیت میکردند. جمالزاده تنها اندکی پس از عضویت، به همراه ابراهیم پورداوود و حسن کاظمزاده برای تبلیغات و تاسیس روزنامه راهی بغداد و کرمانشاه شد. او در شکلگیری روزنامهی رستاخیز در بغداد و لشکری موسوم به قشون نادری در کرمانشاه نقش مهمی داشت؛ اما در نهایت تلاشهای او و دوستانش با تسلط بیگانگان بر آن نواحی بینتیجه ماند و ناچار به برلین بازگشت.
حضور دوبارهی او در برلین موجب رخدادی مهم در زندگیاش شد؛ آغاز همکاری با مجلهی کاوه. این مجله به سرپرستی حسن تقیزاده و محمد قزوینی از سال 1916 میلادی فعالیت خود را آغاز و در سال 1922 به دلیل مشکلات مالی تعطیل شد. جمالزاده در این مجله با نام مستعار «شاهرخ» مقالات ادبی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی متعددی نوشت که هم قلمش را قوت بخشید و هم نام او را در عرصهی پژوهش مطرح کرد. «فارسی شکر است» اولین بار در سال 1339 قمری در نخستین شمارهی دورهی دوم این مجله منتشر شد؛ این داستان بعدها به همراه چند داستان کوتاه دیگر در مجموعهای به نام « یکی بود و یکی نبود » منتشر شد که همگی از اهمیت آن در داستاننویسی معاصر فارسی آگاهیم. او خود در خاطراتش مینویسد:« در همان موقع در برلن، آقایان هموطنان هفتهای یک شب، شبنشینی داشتند، به نام شبهای چهارشنبه. هر کس به نوبت خود اسباب چایی را فراهم ساخته و مقالهای را نیز که حاضر نموده بود، میخواند و تمام شب در باب آن مقاله به صحبت میگذشت. چون نوبت به من رسید، با هزار ترس و لرز _چون تهیهی مقالات علمی در چنان محضر فضل و کمال مشکل مینمود_ داستانی به اسم "فارسی شکر است" تهیه نمودم؛ اجازه دادند بخوانم. هیچ تصور نمینمودم مقبول طبع نقاد حضار واقع گردد؛ ولی برخلاف انتظارم مرا تشویق به نوشتن داستانهای دیگری از آن قبیل فرمودند. مجموعهی این داستانها، چندی بعد در خود برلن به عنوان "یکی بود و یکی نبود" به صورت کتابی انتشار یافت.»
در تمام این سالیان، علیرغم بعد مکانی، جمالزاده همواره از طرق مطالعه، نوشتن، نامهنگاری، معاشرت با هموطنان و همزبانان و... ارتباط خود را با ایران و زبان فارسی حفظ کرد. ایرج افشار در توصیف خانهی او از بسیاری اثاث، نمادها و عناصر زندگی ایرانی یاد میکند. او هرگز از تحصیلات حقوق خود بهرهای نبرد و عمدهی عمر خود را صرف خواندن و نوشتن کرد. محمدعلی جمالزاده پس از یک سده زندگی پربار و فعالیتهای ارزشمند در عرصهی فرهنگ و ادب، در سال 1376 در ژنو سوئیس درگذشت.
اگر بخواهیم از میان آثار داستانی جمالزاده از یک اثر سخن بگوییم، بی شک آن « یکی بود و یکی نبود » است. اهمیت ویژه این کتاب در آن است که جامعه ادبی ایران و خوانندگان فارسی زبان، اولین بار توسط این مجموعه با اسلوب داستان نویسی اروپایی آشنا شدند؛ بنابراین باید این کتاب را اولین مجموعه داستان کوتاه فارسی و سرآغاز داستان نویسی نوین در ادبیات معاصر دانست.گرچه داستان های او با نمونه های اروپایی و اصول داستان نویسی نو تطابق نعل به نعل نداشته و نقدهایی به کارش وارد است؛ اما این کاستی ها را باید به پای پیشگامی او گذاشت. داستان های کوتاه او مقدمهای بود برای ظهور شکل دقیق تر و تکنیکی تر این نوع داستانی در دهه های سی و چهل.
پس از آغاز جنگ جهانی اول و در سال 1915، جمالزاده به برلین رفت و در آنجا به کمیته ملیون ایران پیوست؛ گروهی از جوانان ایرانی که برضد مداخلات شوروی و انگلستان فعالیت می کردند. جمالزاده تنها اندکی پس از عضویت، به همراه ابراهیم پورداوود و حسن کاظم زاده برای تبلیغات و تاسیس روزنامه راهی بغداد و کرمانشاه شد.