کتاب وهم جدایی

نویسنده: سایمون ون بوی

در دوردست، برق‌های ناگهانی نور. صدای شلیک تفنگ‌ها. جان مانده بود که هواپیمایشان کجا زمین خورده. تصویرهای بریده‌بریده از سقوط. به خدمه‌ پرواز فکر کرد و سعی کرد همسرها یا مادرهایشان را هم به یاد بیاورد. مزرعه‌ای پوشیده از بقایای هواپیما را تصور کرد و کشاورزی را که در سال‌های بعد از این، روی آهن ‌پاره‌های زغال‌شده سکندری می‌خورد. آهن‌پاره‌هایی که در سطلی می‌ماندند و بیشتر از هر کس که دخیل ماجرا بود عمر می‌کردند.

یادش افتاد که هفت تیرش هنوز زیر صندلی خلبان است، کیف پولش هم. هری‌یت اگر بود پشت چشم نازک می‌کرد که: «مثل همیشه.»

صفحه 91

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب وهم جدایی

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

من چیزی بودم. و حالا چیز دیگری بودم.

بخشی از کتاب «انسان‌ها هیچ جا خانه نمی‌شود» اثر مت هیگ

چارلز دیکنز و بچه‌های خیابانی لندن

معرفی کوتاه کتاب کودک چارلز دیکنز و بچه‌های خیابانی لندن نوشته‌ی آندرآ وارن

هفت روز نفس‌گیر

مروری بر کتاب نام گل سرخ نوشته‌ی امبرتو اکو

کتاب های پیشنهادی