کتاب سرزمین مامورهای مخفی
داستان هایی از پشت دیوار برلین
برلین، زمستان ۱۹۹۶
خمارم و راهم را مثل یک اتومبیل لابه لای جمعیت در ایستگاه الکساندر پلاتز باز میکنم . عرض بدنم را اشتباه حساب میکنم و به یک سطل زباله و یک تابلوی تبلیغاتی تنه میزنم. فردا کبودیها مثل عکسی که از روی نگاتیو ظاهر میشود، روی تنم پدیدار میشوند مردی که رو به دیوار است لبخند زنان برمیگردد و زیپ شلوارش را بالا میکشد. بند کفش و چند دندان ندارد، صورت و دندانهایش به یک اندازه لق و وارفتهاند. مرد دیگری در لباس کار سرهمی با جارویی به اندازهی جاروی زمین تنیس مواد ضدعفونی کننده را به کف ایستگاه میمالد. پشتههایی از پودر سبز و ته سیگار و ادرار میسازد. مرد مستی چنان روی زمین پا میگذارد انگار زمین تحمل وزنش را ندارد.
صفحه ۷
امیدواری، وقتی سایهی مرگ بالای سرمان است!
معرفی کتاب تب 1793 نوشته لوری هالس اندرسون
تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»
داستان بارتلبی که ترجیح داد بگوید نه!
معرفی کتاب ترجیح می دهم که نه نوشته هرمان ملویل