کتاب روزگار من و شعر
نویسنده: احمد امیرخلیلی
داشتم وارد نُه سالگی میشدم که شادروان فریدون مشیری با مِهری که در سخنش داشت به من گفت: «تو میتوانی شعر بگویی!» و من ناگهان اتّفاقی را در خود حس کردم که هنوز هنگام سرودنِ شعر، همراه من است. یکی دو هفتهای سعی میکردم که شعری بگویم و موفّق نمیشدم. دست زیر چانه میگذاشتم و به فکر فرو میرفتم. ژست شاعرانی را در عکسها دیده بودم که انگشت روی لُپِشان گذاشته بودند و داشتند مینوشتند؛ من هم ادایشان را در میآوردم اما شعر به سراغم نمیآمد. گاه دوبیتیهایی میگفتم که خوببودنشان به تردیدم میانداخت. با خود میگفتم شاید آنها را جایی دیگر خوانده با شنیده باشم. میترسیدم برای آقای مشیری بخوانم و بگوید «این شعر که برای تو نیست؛ برای فلان شاعر است»! بعد از دو هفته که استاد را دیدم اوّلین سوالش از من این بود که «شعر گفتی؟». پاسخ دادم: «هرچی فکر میکنم، نمیتونم.» گفت: «اگه به کسی که از همه بیشتر دوسش داری فکر کنی، میتونی شعری براش بگی».
صفحه ۲۰- نام کتاب: روزگار من و شعر
- ناشر : نگاه
- تعداد صفحات: 336
- شابک: 9786003763852
- شماره چاپ: 2
- سال چاپ: 1397
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: شعر فارسی سرگذشتنامه
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
هیچ چیز تحت کنترل نیست
مروری بر کتاب کاجزدگی نوشتهی ضحی کاظمی
آزادی به رنگ آتش
مروری بر کتاب محاکمهی ژان دارک در روان نوشتهی برتولت برشت
یک داستان محشر
معرفی کوتاه کتاب کودک یک داستان محشر نوشتهی فوئب گیلمن
کتاب های پیشنهادی