
کتاب در شب داعش (بازگشته از دوزخ سوریه)
عزیمت
به سوی ناشناختهها پرواز میکنیم. بعد از یک توقف در کییف، حالا به فرودگاه استانبول نزدیک میشویم. از خودم میپرسم چه چیزی در انتظار ماست. چمدانها را تحویل میگیرم و به ادریس تلفن میکنم. «ما به ترکیه رسیدیم.»
«کنار درِ پروازهای ورودی منتظر بمان، یک نفر میآید دنبالت.»
چیزی نگذشته بود که مردی به سراغمان آمد و ما را به آپارتمانِ خانوادهای بلژیکی برد. حالا فکر میکنم آنها از حامیان داعش بودند که در پشت خط گماشته شدهاند و خدمات لجستیکی به داعش ارائه میدهند. چندان صحبتی بین ما و آدمهایی که در آن آپارتمان بودند رد و بدل نمیشود. به هیچ کس اعتماد ندارم.
شب که میشود، ما را به یک ایستگاه اتوبوس بینشهری میبرند و سوار اتوبوسی به مقصدِ شانلی اورفا میکنند. تمام شب در راهیم. در طول شب چند بار تلفنی با ادریس صحبت میکنم که دائم سعی میکند مرا تشویق کند و به من اطمینان خاطر بدهد.
صفحه ۶۷


«هوش مصنوعی در دستکاری احساسات خیلی خوب خواهد شد.»
مصاحبه با کازوئو ایشی گورو، در بیستمین سالگرد انتشار رمان هرگز مرا رها نکن

چطور جین آستین به هشام مطر در یادگیری انگلیسی کمک کرد؟
مصاحبه با هشام مطر، رماننویس و روزنامهنگار اهل لیبی

راه فرار برای حیوانات خاکستری
معرفی کتاب کودک فیل نوشتهی پیتر کارناواس