
کتاب دختر توی آینه
آن سال از درسهای ادبیات و تاریخ تجدید آوردم. توی خونه بلوایی به پا شد. بابا کارنامهام را توی دستش گرفته بود و تکان میداد. صورتش از عصبانیت سرخ سرخ شده بود. کاغذ نازک صورتی رنگ را با حرص روی میز شیشهای اتاق نشیمن کوبید و گفت: آخه به کی بگم؟ پس دو تا معلم دو تا تجدید کاشته وسط کارنامش... آخه پسر تو مگه غیر از درس خوندن کار دیگهام داری؟ ها؟ بگو ببینم؟ من بدبخت واسه کیه که دارم صب تا شب جون میکنم؟ بچههای مردم همه میان پیش من کلاس جبرانی میگیرن اون وقت پسر من معلم دو تا تجدید گذاشته تو کارنامش. وای قلبم... مرجان یه لیوان آب بیار!



صد سال تنهایی در توفان
معرفی کتاب اگر برف از باریدن بازنایستد نوشتهی روبرت صافاریان

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

در واقع، دیگر قلب نداشتم
معرفی کتاب خاطرات پرستو نوشتهی آملی نوتومب