
کتاب مردی رفته خواب
کتاب مردی رفتهی خواب، در ظاهر بیشتر در سکوت و انزوا می گذرد و خبری از آن شلوغی فرمی و ساختاری درش نیست. پیرنگ داستانی مألوف را ندارد و «اتفاق» خاص دراماتیکی در آن نمی افتد. انگاری تمام اتفاقات فقط در ذهن راوی جریان دارند اما همین «هیچ اتفاقی نیفتادن» است که به تدریج حسی از خلا و بی زمانی به ما منتقل می کند. این رمانک به دوم شخص نوشته شده است، با جملاتی از این دست: «دراز می کشی... نگاه نمی کنی... فراموش می کنی...». انگار کسی درون ذهن تو دارد با تو حرف می زند؛ نه به شکل امری، بلکه گویی دارد چیزی را توصیف می کند که همین حالا در حال وقوع است. آیا این یعنی راوی دارد با خودش حرف می زند؟ ژرژ پرک در مصاحبه ای می گوید این نوع راوی به نظرم خواننده و شخصیت داستانی و نویسنده را در هم می آمیزد.
کتاب مردی رفتهی خواب از منظر همین انتخاب راوی___که الحق اجرایش تردستی میخواهد_مورد توجه قرار گرفت.
یادداشت مترجمان / شبنم نیک رفعت و محسن هاشمی
