
کتاب تمام زمستان مرا گرم کن
مجموعه داستان
1 عدد
«... برای این که چهار نفر را با خودم بکشم. بعد یک دفعه همه را ول کنم بیایم اینجا و یک نفر را آماده ی مردن کنم. ملافه هایش را عوض کنم. حمامش کنم. موهاش را شانه کنم و وقتی قرص هایش را می دهم، یادم بیفتد که ای وای این مادر است. چه قدر پیر شده. و بعد مثلاً از تو صحبت کنم و مادر بپرسد که حالا چه کار می کند؛ زندهس؟ و من بگم آره؛ چرا که نه؟ و شب که برگشتم، مادر کنار تلویزیون نشسته باشد و بپرسد خوش گذشت؟ و من بگم آره، حرف زدیم! خندیدیم؛ یاد گذشته ها کردیم که دست همدیگر را می گرفتیم و زیر باران قدم می زدیم؛ یا از این گل فروشی وقتی میگذشتیم گل میخریدیم.»

