
کتاب کتاب تابستان
جاده
بولدوزر، ماشین غول پیکری به رنگ زرد تحمل ناپذیر، خودش را با غرش و تلقوتولوق و جرینگ جرینگ آروارههایش، از وسط جنگل به زحمت میکشاند. مردان دهکده هم روی بولدوزر و اطرافش مورچه میدویدند و سعی میکردند آن را در مسیر درست مانند پیش ببرند. سوفيا بدون آنکه متوجه باشد چه میگوید، فریاد زد: «ای آشغالها! »
صفحه ۱۰۳



مادربزرگ، من آنها را میخواهم
معرفی کتاب آن کفشها نوشتهی ماریبت بولتز

من، خود من، خانهی خودم هستم
معرفی کتاب کودک چرا من اینجا هستم؟ نوشتهی کنستانسه اوورهبک نیلسن

چگونه زنان پیشرو تاریخ ایران را تغییر دادند؟
معرفی کتاب زنان پیشرو (داستانهایی برای دختران ایران) نوشتهی الهام نظری و گلچهره سهراب