
کتاب نورگون (مجموعه داستان)
1 عدد
یک آن چند جفت چشم سرخ و به خون نشسته جان می گیرند روی سینه دیوار. مارهزار سری چنبره زده و فش فش میکند. نیشش را بیرون میکشد و زبانه های آتش رها میشوند از دهانش بیرون. نعره میکشم بندبند بدنم میلرزد و نقطه های سیاه تیر میزنند به چشمم. زیر چکمه های سیاهم چال میشود، خالی میشود و پس سرم دوخته میشود به زمین. خاکریزه ها پلکم را بسته اند. بعد صدای ضرب ریختن خاک میپیچد توی گوشهام، مهیب و محکم. نفسم پس میرود. لایه لایه میروم پایین، پایین و پایین تر.


داستان های بسیار جاندار، جذاب ، با تصویر سازی و توصیفات فوق العاده

داستان های بسیار جاندار، جذاب ، با تصویر سازی و توصیفات فوق العاده