
کتاب ما را با برف نوشته اند
1 عدد
نگرانم میشد و هی میخواست که مواظب تیغ بوتههای پنبه باشم و نگاه ازم برنمیداشت. میدویدم و از جلوی چشمش دور و دورتر میشدم. یکهو دلم برای همهمان میسوزد. برای بابا که معلوم نیست دردش چیست. حتماً فکر میکند عماد وصلهی ما نیست و به خاطر من چیزی نمیگوید. شاید فکر میکند جد و آباد عماد و حاجی خیری بودهاند که زمینهای آقاجانش را توی اصلاحات ارضی سال چهلویک از چنگشان در آوردهاند.
صفحه 65



هدیهی دیگران را تصاحب نکن!
معرفی کتاب کودک همهش مال جوجه باشه! نوشتهی اعظم مهدوی

لافکادیو: شیری که گلولهها را با سوالات بزرگتر جواب داد!
معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشتهی شل سیلوراستاین

خاطرات در گرو زمان
معرفی نمایشنامهی زمان و مکان هفت در نوشتهی بوتو اشتراوس