
کتاب سفرهایم با خاله جان
خاله جان آگوستا را برای اولین بار بعد از نیم قرن و اندی سال در مراسم تشییع جنازه مادرم دیدم. مادرم وقتی مرد داشت پا در هشتاد و ششر سالگی می گذشت و خاله جانم ده ـ دوازده سالی از او جوانتر بود. در سال پیش، با حقوق مکفی و پاداش بازنشستگی اجباری، از خدمت د. بانک کناره گرفته بودم. بانک وست مینستر کار را از ما تحویل گرفته بو: و شبعه مرا زائد تشخیص داده بودند. همه مرا خوش شانس می دانستند. اما خودم مانده بودم چطور اوقاتم را پر کنم. هیچ وقت ازدواج نکرده بوده و زندگیم همیشه در آرامش گذشته بود و سوای دلبستگی به گلهای کوکب، سرگرمی دیگری نداشتم. به این دلیل مراسم تشییع جنازه مادره به طرز مطبوعی مرا به هیجان آورد.



لافکادیو: شیری که گلولهها را با سوالات بزرگتر جواب داد!
معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشتهی شل سیلوراستاین

نوبل ادبیات ۱۹۰۴
فردریک میسترال و خوزه اچهخارای، برنده نوبل ادبیات در سال ۱۹۰۴

نجات باورنکردنی مادربزرگ توسط یک نوه!
معرفی کتاب کودک گرتا و شکارچیان ارواح نوشتهی سم گپلند